پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

کارمندی که کاسب شده ولی حالا پشیمونه

کاسبا می­ گن بازار به روز و ماه نیس؛ به ساله


از جلوی مغازه­ اش که گذشتم بی ­حرکت پشت میزش نشسته بود و بیرون را تماشا می­ کرد. آرامشش از همان نگاه اول در چشمم نشست. به راهم ادامه دادم ولی بعد از دیدن دو سه مغازه، برگشتم. وارد شدم و سلام کردم. چند جمله­ ای از توضیح من در بارۀ دلیل مراجعه ام را در سکوت شنید و گفت:" دیدم شما آمدی، رد شدی، دوباره برگشتی؛ چی شد؟"

***

کارتون چیه؟

فروشندۀ مواد غذایی؛ برنج، روغن، شکر.

چند ساله؟

از 74.

چطور شد به این کار مشغول شدین؟

یکی از آشناهامون این کاره بود؛ ما هم اومدیم باش مشغول شدیم.

چند سالتون بود وقتی اومدین سر این کار؟

23، 24 سالم بود.

قبلش چکار می­ کردین؟

کارمند جهاد سازندگی بودم.

چند سال؟

دو سال.

چی شد اومدین بیرون؟

گفتم که! با این دوستم آشنا بودم، اومدم تو این کار.

از کار کارمندی راضی نبودین؟

نمی­ شه بگم راضی نبودم.

پس چی شد؟

جوونی زیاد فکر نمی ­کنه آدم؛ اونی که پیش می­ یاد انجام می ­ده. این جوری نیس؟

بستگی به جوونش داره. حقوق کارمندی چقدر بود؟

12 هزار و 700 تومن.

دقیق یادتونه؟

آره یادمه. با اضافه کاری می ­شد 14700. سقف اضافه کاری که به من می ­دادن 2 هزار تومن می ­شد.

چند سالتونه؟ چقدر درس خوندین؟

دیپلم دارم. 47، 48 سال.

چرا کار آزاد و ترجیح دادین؟

چون اینجا حقوق بیشتر می ­دادن. اونجا 14 تومن می ­دادن اینجا اومدم 20 تومن می­ دادن.

کی ازدواج کردین؟

 سال 77.

چند سالتون بود؟

27 سال.

دوست داشتین کار دیگه ­ای می­ کردین؟

( نرم می­ خندد.) الان یا اون موقع؟

اول اون موقع رو بگین.

اون موقع فکرم همین بوده که اومده م اینجا.

الان؟

الان، کارمندی راحت­ تره.

از چه نظر ؟

از نظر دغدغۀ فکری. آره دیگه فکراشون راحت­ تره. من امروز یه اداره­ ای بودم، گفتن جلسه دارن. میوه گذاشته بودن جلوشون می ­خوردن. من و نیم ساعت نگه داشتن. الان کارمندی بهتره. آره دیگه آدم پیر که می ­شه این جوری می ­شه.

از نظر مالی چی؟

مالی هم کارمندا با حساب­ ترهزینه می ­کنن؛ ما بی­ حساب هزینه می ­کنیم.

چطور بی­ حساب؟

ما چون درآمدمون مشخص نیست تقریبا" هر جوری بخوایم خرج می ­کنیم.

بی ­حساب هزینه می­ کنین کم نمی­ یارین؟

نه این قدر بی­ حساب!

چه موقع احساس شادی می­ کنین؟

وقتی تو خونه ­م. ( ابهام را که در نگاهم می­ بیند خنده ­اش می ­گیرد.)

چیز دیگه ­ای غیر از خونه، شما را شاد نمی­ کنه؟

شادی فرق می­ کنه. شما یه معامله می ­کنی سود می­ کنی خوشحال می ­شی. درسته؟ یه موقع هم ضرر می ­کنی ناراحت می­ شی. ولی نه این خوشحالی شادیه، نه اون ناراحتی، غم؛ چون گذراس دیگه.

چند تا بچه دارین؟ چقدر درس خوندن؟

دو تا. یکیش دختره. پیش ­دانشگاهیه. یکیش هم پسره. کلاس چهارمه.

دوست داشتین زندگی ­تون چه جور باشه؟

همین­ و راضی ام.

چند ساعت کار می ­کنین؟

9 تا 7.

چقدر مشتری محلی دارین، چقدر از جاهای دیگۀ شهر؟ خیلی­ ها فکر می­ کنن اینجا، هم جنسا بهتره و هم قیمت؟

( بلافاصله با لبخند مختصری به لب می ­گوید) فکر می­ کنن ...  ادامه مطلب ...

گفت و گو با مردی که از هشت سالگی می خواسته فروشندۀ لوازم ماشین شود


علاقه به درس نداشتم


وارد مغازه که می شوم فروشندۀ جوانی را می بینم که مشغول صحبت با تلفن است. به محض دیدن من می گوید:" بفرمایین. چی می ­خواین؟" می گویم: تلفن ­تون که تموم شد، می ­گم. مشغول تماشای اجناس می شوم. بعد چند دقیقه با گفتن این جمله که " خودم بعدا" بهت زنگ می­ زنم" گوشی را می گذارد. کارم را که می گویم با حالت سادگی جوانی نگاهم می کند. مردد است. با این حال قبول می کند و خجالت ­زده می پرسد:" چی بگم؟"

***

در حالی که کاغذ و خودکارم را از کیفم درمی ­آورم می گویم: من سؤال می­ کنم. شما جواب بدین.

در مغازه جایی برای نشستن من نیست. فقط یک صندلی پشت میز هست که خودش روی آن نشسته ! اما میز، به یکی از قفسه های پر از جنس، نزدیک است. به قفسه تکیه می دهم و کاغذهایم را روی میز می گذارم.

کارتون چیه؟

کارمون کار آزاده، لوازم ماشین می­ فروشیم.

توضیح بدین؟

تزیینات و لوازم لوکس ماشین. حالا این لوازم لوکس جزو همه چی حساب می ­شه.

مثلا"؟

روکش صندلی، لوازم تزیینات، دزدگیر، کفی، کف صندوق یعنی کل کف­ پوش ماشین، ضبط، باند سیستم صوتی ماشین.

چند ساله به این کار مشغولین؟

من از 14 سالگی اومدم تو این کار.

چطور شد به این کار مشغول شدین؟

علاقه داشتم.

شغل پدری نبود؟

چرا شغل پدری هم همین بود.

پدرتون از کی این کارو شروع کردن؟

پدرم از سال 60 حرفه ­اش، کارش همین بود.

از اول همین اجناس بود؟

بله.

از 14 سالگی اومدین مغازۀ پدر؟

بله، مغازۀ بابااینا اومدم و تا به همین امروزم اینجام.

از 14 سالگی درس رو ول کردین؟

علاقه به درس نداشتم. علاقه به کار داشتم.

تا کلاس چندم خوندین؟

( مکث می ­کند و به فکر فرومی ­رود. من هم با این انتظار که لابد بین کلاس­ های راهنمایی و متوسطه دنبال جواب می­ گردد صبر می­ کنم.)

اگه اشتباه نکنم دوم دبستان .

 ( اول فکر کردم اشتباه شنیده­ ام. چطور ممکن است شخصی که در کلاس دوم دبستان ترک تحصیل کرده برای یادآوری، احتیاج به فکر کردن داشته باشد. بعد که نتوانستم تعجب و لبخندم را از شنیدن جواب غیرمنتظره ­اش در چهره ­ام پنهان کنم بلافاصله ادامه داد:) ولی همه چی رو بلدم. تا دوم دبستان خوندم ولی اومدم مغازه همه چی رو اینجا خوندم.

همه چی؟

( این دفعه نوبت اوست که بخندد.)

 تا یه حدی که بتونم حساب کنم بنویسم بخونم. حتی انگلیسی رو.

 خودتون تنهایی؟

آره، خودم.

 ( چهره­ اش، راحتی خیالش را نشان می دهد. مصمم بوده و ظاهرا" از نتیجۀ کارش راضی است.)

پدرتون مخالفت نکرد؟

نه.

 ( هیچ تغییری در صورتش نیست. مکثی هم نکرد. پس مخالفتی در خانواده نبوده!)

بچۀ چندم هستین؟

من بچۀ آخر هستم.

چند تا هستین؟

فکر کنم سه تا داداشیم، چهار تا خواهر.

اونا درس خوندن؟

بله اونا همشون درس خوندن.

تا چه مقطعی؟

همشون تا فوق­ دیپلم خوندن. حالا یکی بعدش ازدواج کرد، یکی بعدش رفت کار دیگه.

دانشگاه نرفتن؟

نه، دانشگاه نه! فوق­ دیپلم.

به این کار خاص علاقه داشتین یا چون دوست داشتین کار کنین اومدین تو کار پدری ­تون؟

نه کلا" علاقه داشتم به همین کار.

از هشت تا 14 سالگی چه کار می ­کردین؟

دنبال ... آخه این کار آموزش می ­خواد. یه چند سالی حالا یادم نمی ­آد دقیق یه پنج، شیش سالی آموزش کار باید می ­دیدم. خب پیش دوستام وامی ­ایستادم.

مگه دوستان ­تون چند ساله بودن که شما مغازۀ اونا می ­رفتین؟

مثلا" دوستای بابام بودن. بابام فرستاد که کارو یاد بگیرم.

باباتون خودش یادتون نداد؟

بابا نمی ­تونست. چون اینجا مشتری داشت کار داشت. ولی خب، جاهایی بود که جاشون وسیع­ تر بود. اونجا غیر از من چند نفر دیگه هم بودن که داشتن مثل من کارو یاد می­ گرفتن.

تمام اون شش سال فقط آموزش می ­دیدن؟

نه خرید جنس مغازه هم می ­رفتم. ( همین طور که جواب می­ دهد دم به دم با گوشی همراهش هم کار می ­کند. گوشی از دستش جدا نمی ­شود.)

برای مغازۀ پدرتون خرید می ­کردین؟

هم برای پدرم هم برای اونا.

( آقایی به مغازه می آید ومی گوید :" ... هنوز نیومده؟" " نه." " پس تلفنم رو یادداشت کن هر وقت اومد خبر بده."

 وقتی اسم و شمارۀ تلفن را می نویسد، مرد با دیدن نوشته می گوید :" خطِ­ت م قشنگه ­ها! اومد  زنگ بزن." من بی­ اختیار به نوشتۀ فروشنده نگاه می کنم. درست ­گفته؛ با اینکه دو کلاس بیشتر درس نخوانده، دست­ خطش زیباست!)  ادامه مطلب ...

شغل فرش فروشی دهن پرکنه


گره فرش باز شدنی است


در فرش‌فروشی را که باز می‌کنم انتظار دارم با فروشنده مسنی روبرو شوم. ولی برعکس، دو مرد جوان را می‌بینم که به کمک هم در حال باز کردن فرش برای مشتری هستند. با این فکر که از کارکنان فرش‌فروشی‌اند می‌پرسم صاحب مغازه نیست؟ مرد جوانی که نزدیک‌تر به در ایستاده است می‌گوید: “چرا، خودم هستم. چه فرمایشی دارید؟” در کمال تعجب موضوع کارم را توضیح می‌دهم. از من می‌خواهد که بنشینم و صبر کنم تا آنها فرش‌ها را به مشتری نشان دهند.

***

روی یک مبل چرمی که به سبک مبل‌های قدیمی ساخته شده یا واقعاً قدیمی است می‌نشینم. در حالی‌که گوشم به گفت و گوی آنهاست فضای داخل فرش‌فروشی را از نظر می‌گذرانم. همه‌چیز حاکی از خوش‌سلیقگی، نظم و نظافت است. فرش‌ها بسته به فضای موجود مغازه، بعضی از طول و بعضی از عرض تا شده و بسیار مرتب روی هم چیده شده‌اند.

کارش که با مشتری تمام می‌شود می‌آید پشت میز می‌نشیند و می‌پرسد: “ببخشید من درست متوجه نشدم مقصودتان چیست و با من چه کار دارید؟”

شما صاحب فرش‌فروشی هستید؟

من شریکم اینجا.

شراکت نصف نصف؟

بله.

چند سالتان است؟

35 سال.

چند سال است اینجا شریک هستید؟

11 سال.

قبل از آن چه کار می‌کردید؟

تو کار ساختمان بودم. توی بازار هم بودم.

چه شغلی داشتید؟

تجارت.

در کار ساختمان چه کار می‌کردید؟

تو ساخت و ساز ساختمان بودم.

چطور دو کار متفاوت را با هم انجام می‌دادید؟

(به جای جواب فقط سرش را تکان می‌دهد).

اول کدام کار را شروع کرده بودید؟

اول تو بازار بودم. در کنار کار بازار و تجارت، کار ساختمانی هم می‌کردیم. چون پدرم از قدیم این کار را می‌کرد. من به عنوان شغل دوم کنار کار بازار، کار ساختمانی هم می‌کردم.

چطور آنها را کنار گذاشتید؟

کار ساختمانی سرمایه زیاد می‌خواهد و به عنوان کار اصلی اگر بخواهید انتخاب کنید باید این‌قدر سرمایه داشته باشید که اگر ساختمانی را ساختید احتیاج به فروش آن برای کار بعدی نداشته باشید. چون اگر بخواهید بایستید که اون ساختمانی را که ساخته‌اید بفروشید ممکن است هشت ماه یا یک سال طول بکشد و توی این یک سال شما مجبورید بیکار باشید.

چند سال کار ساختمانی می‌کردید؟

تقریباً سه سال.

پدرتان سرمایه لازم را برای ادامه کار نداشتند؟

خیر.

کار بازار را چند سال ادامه دادید؟

کار بازار را به عنوان کار شخصی خودم خیلی ادامه ندادم. اون تجارتی که ما می‌خواستیم بکنیم و قبلاً می‌کردیم الان امکان‌پذیر نیست.

چرا؟

خیلی داستان دارد. دلایل خیلی خیلی زیادی دارد (خنده‌اش می‌گیرد. شاید از تعجبی که در چهره من می‌بیند. زیرا به نظرم جوان‌تر از آن می‌رسد که این‌چنین مسایل را زیر ذره‌بین بگذارد) دلایلش در بحث کار شما نمی‌گنجد. مسایل خیلی اساسی و بنیادی است.

مهمترینش را بگویید.

بزرگترینش این است که اعتماد توی بازار وجود ندارد. به اون شیوه‌ای که پدران ما کار کردند اگر ما بخواهیم کار کنیم بلافاصله کلاهمون را برده‌‌اند. قدیم توی بازار رو حرف کار انجام می‌شد. امروز دیگه به چک و اسنادش هم نمی‌شه اعتماد کرد وای به حرفش.

چند سال بازار کار کردید؟

بازار هم حدود چهار سال. همون مدتی که تو کار ساختمون بودم بازار هم بودم.

بازار چه کار می‌کردید؟

شغل اصلی‌مون تجارت آهن بود، یعنی شغل پدریم. من هم تو همون شغل یه فعالیت کمی انجام دادم. بعد هم گذاشتمش کنار.

در بازار چقدر درآمد داشتید؟

به آن شیوه‌ای که ما می‌خواهیم کار کنیم درآمدی وجود ندارد.

منظورتان چه شیوه‌ای است؟

شیوه درست. توی بازار امروز یا باید از زد و بند پول درآورد یا این‌که گرگ باشی خلاصه.

چقدر درس خوانده‌اید؟

من دیپلم دارم. رشته اقتصاد.

ادامه ندادید؟

زمانی که من دیپلم گرفتم دانشگاه آزاد معافیت تحصیلی نمی‌داد. اون سال‌های اول دانشگاه آزاد این‌جوری بود. من هم چون کنکور قبول نشدم دیگه وارد بازار کار شدم.

بعد از سربازی در کنکور شرکت نکردید؟

من سربازی نرفتم. معاف شدم. اما معافیتم یک سال و نیم بعد از دیپلم بود. اون موقع دیگه کارو شروع کرده بودم.

کار بازار را؟

بله.

به کار بازار علاقه داشتید؟

اگر می‌شد کار کنی، بله.

چطور شد فرش فروش شدید؟ 

ادامه مطلب ...