پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

از گذشته ....

"گزارش یک زندگی" در کنار "گیلاس سرخ" 


خاطرات سفری من تمام شد! منظورم البته سفر هایی است که خاطراتی از آنها در ذهنم مانده بوده که دوست داشتم در موردشان بنویسم.

از هفته ی آینده؛ هر هفته یک مطلب از مطالب چاپ شده ام در روزنامه های مختلف را در وبلاگ می گذارم. این مطالبم مصاحبه هایی است با دو هدف متفاوت که با مردم کوچه و خیابان و زنانی که به تصادف در روزمرگی زندگی به آنها برخورد می کردم انجام داده بودم.

مصاحبه های گروه اول اگر چه با مردم کوچه و خیابان بوده ولی با گفت و گوهایی که با عنوان "پشت چهره ها" در این وبلاگ خوانده اید هیچ شباهتی ندارند. موضوع مصاحبه ها این بود که در سطح شهر از مردم، زن یا مرد، می پرسیدم که چه چیزی در زندگی آنها را شاد می کند. می پرسیدم با چه اتفاقاتی یا در چه زمان هایی شادی را حس می کنند.

این مصاحبه های کوتاه در روزنامه ی "یاس نو" و در ستونی به اسم "گیلاس سرخ" در چند ماهی از سال 1382 به چاپ رسیدند.

گروه دوم مصاحبه هایی است که در آنها زنان از سرگذشت شان با من صحبت کرده بودند. زنانی که در گذران زندگی عادی روزانه تصادفا با آنها مواجه شده بودم یا خیلی ساده از کنار هم گذشته بودیم ولی دیدن حسی در چهره یا حرکات و رفتارِ آنها مرا وادار کرده بوده که برگردم با آنها سر صحبت را باز کنم و بخواهم که از زندگی شان برایم بگویند. این شکل گفت و گوها را که تعدادشان زیاد هم نیست از سال 1377 شروع کردم که تا سال 1381 در سه روزنامه و یک مجله به چاپ رسیدند.

برای اینکه خواننده حس کند که سرگذشت این زنان را از زبان خودشان می شنود؛ در نوشتن این مصاحبه ها سؤال ها را حذف کردم و مطلب را به شیوه ی اول شخص مفرد نوشتم. البته اگر باز هم تصادفا در بین زندگی کردنم به زنانی بربخورم که دل شان بخواهد از سرگذشت شان با کسی حرف بزنند با خوشحالی آن را هم در وبلاگ خواهم گذاشت.

این را هم اضافه کنم که اگر در زمانی که این مطالب را در وبلاگ می گذارم سفری بروم که خاطره اش به درد نوشتن بخورد در بین این مصاحبه ها آن را هم جا خواهم داد.

خاطرات سفری

 

قلعه ی بهستان، گنبد سلطانیه، قلعه ی لک لک ها، دودکش جن، معبد داش کسن و کوه های رنگی آلاداغ لار


اسفند ماه سال 1401 به زنجان سفر کردیم. در اطراف زنجان دیدنی های جذابِ زیادی هست که شاید سفری یک هفته ای برای دیدن همه ی آنها لازم باشد. ولی ما در اون سفر سه روز کامل و یک نصف روز فرصت داشتیم. می دونستیم که باید انتخاب کنیم و با یک برنامه ریزی درست سعی کنیم انتخاب شده هامون رو سرِ فرصت و با خیال راحت ببینیم. غیر از جاهای دیدنی ای که در تیتر این نوشته اومده " تخته سلیمان " و " غار کتله خور " هم از دیدنی های شگفت انگیزِ اطراف زنجان است که هر کدوم رو به دلیلی انتخاب نکردیم. تخته سلیمان را قبلا دو بار در بهار و زمستان دیده بودیم. غار کتله خور رو هم حذف کردیم چون شنیده بودیم خیلی شبیه " غار دِه شیخ " استان کهگیلویه و بویر احمد است که ما اون رو در سفر به روستای " کریک " دیده بودیم.

گنبد فیروزه ای سلطانیه با 5/48 متر ارتفاع و 5/25 متر قطر دهانه ی داخلی، بنایی باشکوه و بسیار حیرت انگیز است.  داخل گنبد سلطانیه دور تا دور، اتاق ها و ایوان های آجری زیبا در چرخش است. از ایوانی به ایوان دیگه و از اتاقی به اتاق بعدی. و فقط در داخل گنبد نیستن این ایوان های چشمگیر. از گنبد که بیرون برید ایوان ها زیباتر در نور درخشان آفتاب دایره وار جلوه گری می کنن. عظمت گنبد باورکردنی نیست. با چه وسایل و دستگاه هایی این گنبد عظیم ساخته شده. چه تفکر ماهرانه و زیبایی داشته طراح بزرگ این گنبد.

در مورد گنبد سلطانیه نوشته شده: "گنبد سلطانیه آرامگاه الجایتو ( سلطان محمد خدابنده ) است. او هشتمین سلطان مغول بود. گنبد سلطانیه بین سال های 1302 و 1312 میلادی ( 703 تا 713 هجری قمری ) به دستور سلطان محمد خدابنده در شهر سلطانیه ( پایتخت ایلخانیان ) ساخته شد. این گنبد که از آثار مهم معماری ایرانی و اسلامی به شمار می رود در فهرست آثار میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است. این بنا دومین گنبد بزرگ آجری جهان بعد از گنبد کلیسای جامع فلورانس ( سانتاماریادل فیوره ) است. رتبه ی سوم گنبدهای بزرگ جهان به مسجد ایاصوفیه اختصاص دارد.

گنبد سلطانیه بزرگترین گنبد ایران و نخستین نمونه ی گنبد دو پوسته ( دو جداره ) در جهان به حساب می آید."

از ساختمون گنبد بیرون اومدیم ولی دل نمی کندیم و از بیرون ایوان ها یا حجره ها رو که به زیباییِ تمام با آجر چیده شده بودن نگاه می کردیم. شنیدم همسرم که مشغول عکاسی بود صدام کرد. نزدیک تابلویی ایستاده بود. گفت:" اینجا رو خوندی؟ نوشته از این نقطه می تونین بهترین عکس را از ساختمون گنبد بگیرین. درست هم هست. واقعا بهترین زاویه برای عکس گرفتن از گنبده!"   ادامه مطلب ...

خاطرات سفری

" فیلبند " یا اقیانوس ابرها ...!


شهریور ماه سال 1401 به روستای فیلبند ( در 56 کیلومتری شهر آمل ) رفتیم. اقامتگاه ما در طبقه ی دوم ساختمانی سه طبقه بود با تراسی بزرگ رو به کوه ها و جنگل و مشرف به خانه های پایین دست روستا. نگفته پیداست که بهترین قسمت طبقه ی ما، همین تراس بود. جایی که در اون چند روز سفر صبحونه های لذت بخشی را در حال تماشای کوه ها و درختان جنگل نوش جان کردیم. در حقیقت هر زمان که برای گشت و گذار بیرون نبودیم بیشتر وقت را در تراس می نشستیم. و من که عاشق خوابیدن در فضای باز هستم شب را هم در تراس می خوابیدم. به غیر از یک شب که در نیمه های شب ناغافل بارون گرفت. چند دقیقه از جام تکون نخوردم. فکر کردم شاید زود بند بیاد. ولی نیامد. مجبور شدم وسایل را ببرم داخل اتاق و اون شب به خوابیدن داخل اتاق رضایت بدم.

شنیده بودیم که اهالی فیلبند به روستاشون" اقیانوس ابرها " هم می گن. روستا یک غذاخوری سنتی داشت که روی تابلوی خیلی بزرگش که از فاصله ی دور هم به خوبی خونده می شد نوشته بودن " مجتمع تفریحی اقیانوس ابرها ". در بین راه نرسیده به روستا هم یک غذاخوری بین راهی دیده بودیم که تابلوی " غذاخوری دریاچه ی ابرها " را به سردرش داشت.   ادامه مطلب ...

خاطرات سفری

 

" جهنم دره " است ولی گوش شیطون کر بسیار زیباست!؟


خرداد ماه سال 1398 با تور به مشگین شهر در استان اردبیل سفر کردیم. اسمِ برنامه ی تور، " تورِ خیاو " بود. در مورد خیاو نوشته شده: " نام قدیمی و اصلی مشگین شهر، خیاو است. نام " خی او " به معنی مشک آب برگرفته از زبان پهلوی پارتی است. " یکی از دیدنی های مشگین شهر پل معلق آن است. پلی که راه رفتن روی آن لذت خاصی داشت که من تا به اون روز تجربه نکرده بودم. انگار که در هوا راه بری و زیر پات خالی باشه. خالی که نه، فقط اینکه زمین زیرِ پات نبود. خب، البته زمین هم بود ولی پنهان شده با انبوهی از درختان سرسبز و در هم تنیده. آب هم بود ولی طبیعتِ سبز به همه جا مسلط بود.

در مورد این پل نوشته شده: " پل معلق مشگین شهر در دامنه ی کوه سبلان و بالای پارک جنگلی این شهر ساخته شده است. این پل که طولانی ترین پل معلق خاورمیانه محسوب می شود ( به طول 365 متر و عرض 2 متر ) با ارتفاع 80 متر بالای رود خانه ی " خیاوچایی " که از کف دره  می گذرد ساخته شده است. "

روزی که قرار بود به منطقه ای کوهستانی بریم تا دو دریاچه ای را که در ارتفاعات سبلان چشم در زمین باز کرده بودن ببینیم خیلی ذوق و شوق داشتم. دریاچه های " آت گُلی " و " جیران گُلی ". اولی بزرگ و دومی کوچیک. دیدن دریاچه در میان کوه و کوهستان همیشه شور و حال دیگه ای به من می ده. نرمی و آرامش آب در کنار سختی و خشکی کوهستان.

نوشته شده: " دلیل نام گذاری این دریاچه به آت گلی افسانه ی مردم است که می گویند در گذشته ی دور، سحرگاه اسبی سپیدار از دریاچه بیرون می آمده و شیهه کشان به درون دریاچه باز می گشته است. " ( توضیح اینکه در زبان ترکی به اسب " آت " می گویند. ) 

ادامه مطلب ...