پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

خاطرات سفری

 

غار " دِه شیخ " یا غار " علی صدر " شماره ی دو ...


خرداد ماه سال 1397 برای چهار روز به روستای کَریَک در استان کهگیلویه و بویر احمد رفتیم. در مورد این روستا نوشته شده: " روستای کریک از توابع شهرستان دنا معروف به ماسوله ی استان کهگیلویه و بویراحمد یکی از کهن ترین روستاهای ایران است و قدمت آن به دوران حکومت هخامنشیان برمی گردد. "

ما از یک سالی ( که یادم نیست چه سالی؟ ) بعد از انتخاب شهر مقصد در مورد جاهای دیدنی اون شهردر فضای مجازی جستجوهایی می کردیم. اما قبل از اون سال رویه ی سفرهامون این طور بود که در خود شهر از پذیرش هتل یا صاحب جایی که در اون اقامت داشتیم یا راننده ها پرس و جو می کردیم. غار " ده شیخ " یکی از دیدنی های اطراف روستای کریک بود که به ما پیشنهاد شد.

غار ده شیخ در 51 کیلومتری شهر یاسوج و 35 کیلومتری شهر سی سخت و در دو کیلومتری روستای ده شیخ و در بالا دستِ این روستا قرار داره. به همین دلیل هم اسم روستا را روی غار گذاشتن. از محل توقف ماشین ها تا ورودی غار، مسیر اگر چه طولانی و سربالاست ولی زیبایی طبیعت اطراف اون جبران مافات می کنه. در مورد این غار آهکی نوشته شده: " قدمت غار ده شیخ به 135 میلیون سال پیش می رسد. شکل گیری این غار را که کاملا طبیعی است به دوره ی دوم زمین شناسی متعلق می دانند. از آنجا که هیچ گونه نقاشی و خطی روی دیواره های غار وجود ندارد مشخص می کند که این مکان در طول قرن ها ناشناخته و دست نخورده باقی مانده است. غار ده شیخ یکی از حدود 600 غار شناسایی شده در کشور است و به لحاظ وسعت وعمق تا کنون رتبه ی دوم کشور را به خود اختصاص داده و کارشناسان و غارنوردان به آن لقب غار علی صدر دو را داده اند.

این غار بعد از قرن های متمادی ناشناخته ماندن چند سال قبل از طرف بعضی افراد محلی در روستای ده شیخ پاتاوه کشف شد و تا به امروز به وسیله ی غارشناسان و محققان، سه مرحله اکتشاف در این غار صورت گرفته است. "

وارد غار که شدیم اول از همه عظمت ستون های آهکی که هم از سقف غار به سوی زمین آمده بودن و هم از کف زمین به سوی بالا قد کشیده بودن چشم ها را جذب خود می کرد. دیوارهای آهکی غار هم که با طرح های گونه به گونه، این ستون ها را در میان خود داشتن زیبایی وصف ناپذیری به این غارِ کهن سالِ شگفت انگیز داده بودن. غار با این هیبت رازگونه اش از فضایی به فضای دیگر ادامه داشت. درست مثل اینکه در کاخی قدم بزنی و از یک سالن باشکوه به سالن اعجاب انگیز دیگری وارد شوی. باورکردنی نبود این ساخته ی عظیم طبیعت که اثری از انسان در خود نداشت. می گشتیم. با احتیاط قدم برمی داشتیم و فراوون عکس می گرفتیم.  ادامه مطلب ...

خاطرات سفری

 

جذر و مدِ دریا و بازی فوتبال ...


 ماه فروردین سال 1396 به شهر میناب در استان هرمزگان رفتیم. از میناب به بندر عباس و از بندر عباس با قایق به جزیره های قشم و هرمز. از قایق که پیاده شدیم ماشینی گرفتیم تا ما را به قشم  ببرد. در بین راه راننده با اشاره به مسیرهای شوسه ای که مانند جاده ای تا نزدیکی آب می رفت ( و گاه به گاه هم ماشین هایی با استفاده از این مسیرها نزدیک آب می رفتن ) می گفت:" این راه رو می بینین که الان این قدر سفته که ماشین از روش رد می شه برای اینه که حالا آب عقب رفته. مَد که بشه آب دریا جلو میاد و همه ی این مسیر میره زیر آب." خیلی برامون جالب شد. تصورش یه خورده سخت بود. یعنی واقعا این زمین خشکی که مسافران با ماشین روی اون توقف می کنن پیاده می شن راه میرن زیرانداز می اندازن و چای می خورن بچه ها بازی می کنن قسمتی از بسترِ دریاست؟!

از ماشین که پیاده شدیم به ساحل دریا رفتیم. پیاده روی کردیم. گشتیم. بعد تصمیم گرفتیم شنا کنیم. با پسرم به آب زدیم. قبلا در این خاطرات سفری ( سفر به بوشهر ) هم نوشتم که چقدر شنا کردن در آب های جنوب ایران لذت بخش است و چرا با شنا در دریای خزر فرق داره. با پسرم در اون آب زلال، حسابی کیف دنیا را می کردیم که ناگهان احساس کردم چیزی به دور پایم پیچید. هول برم داشت. ولی قبل از اینکه ترسم بیشتر بشه داخل آب را نگاه کردم. دیدم لبه ی پارچه ی سفیدی به پام می خوره. ادامه ی شالِ خودم بود. در وسطِ دریا سنگ خیلی بزرگی مثل یک جزیره سر از آب بیرون آورده بود. به سمتش شنا کردیم. با پسرم شنا می کردیم و می خندیدیم. درست یادم نمونده که به سنگ رسیدیدم یا نه. خسته شده بودیم. از آب بیرون اومدیم. ساعت حدود دو دو و نیم بود. در آفتاب تابان نشسته بودیم تا گرمای خورشید لباس هامون رو خشک کنه. یه دفعه متوجه شدیم که آب دریا داره کم کم عقب میره. فکر کنم از ساعت سه جذر دریا شروع شد. آب دریا باز عقب رفت. تا اونجا که اون سنگ بزرگ هم از آب بیرون اومد. باورش سخت بود با اینکه جلوی چشم مون می دیدیم. مردم به راحتی تا اون سنگی که یکی دو ساعت قبل باید با شنا خودت را بهش می رسوندی پیاده قدم می زدن. بچه ها خوشحال از زمین پهنی که براشون باز شده بود با سر و صدا فوتبال بازی می کردن. ماشین ها یکی یکی می اومدن. پارک می کردن و ساحل فراخ شده شلوغ و شلوغ تر می شد.  ادامه مطلب ...

خاطرات سفری

 

شگفت انگیز است این سازه ی آبی شوشتر!


فروردین ماه سال 1395 به شهر شوشتر رفتیم در استان خوزستان.

روزی که رفتیم تا سازه ی آبی شوشتر را ببینیم من هیچ تصوری از این سازه در ذهنم نداشتم. ولی وقتی بلیت گرفتیم و وارد شدیم حتی با همون نگاه اول شکوه و عظمتِ بناها، آب خروشان و شاداب، آبشارهای جورواجور در چپ و راست وتپه های دور و ور در چشم و روح مان نشست. زیبایی چیزی که می دیدم برای من باور کردنی نبود. افسون شده گاهی در یک نقطه میخکوبِ تماشای حاصلِ دست عجاب انگیز گذشتگان بودم و بعد به خودم فشار میاوردم که حرکت کنم تا از نزدیک تر همه جای این سازه های آبی را ببینم. سازه هایی که انرژی زیادی در خود انباشته داشتن. انرژی ای که به سادگی و راحتی به جسم و جان بیننده ی علاقه مند وارد می شد. و من، غرق در لذت تماشای این شگفتی به هوش و ذکاوتِ سازندگانش آفرین ها گفتم. و چه حسِ خوبی بود. حسی غرورآمیز که بعد از گذر زمانی طولانیِ طولانی از دیدن بناهای ساخت دست پیشنیان کشورت این چنین لذت ببری.

آفتاب که غروب کرد و نورافکن ها روشن شد تو گویی سازه های جدیدی می دیدی که تا اون ساعت ندیده بودی! نورافکن های رنگارنگ که خیلی مهندسی شده در بالا و پایین و گوشه و کنار سازه نصب شده بودن گونه ی دیگری از  زیبایی این  سازه ی دلفریب را پیش چشم مان گذاشت. به هیچ وجه دلم نمی خواست از اون فضای رؤیاگون جدا بشم. در اون سفر یک هفته ای یادم نیست چند بار ( روز وشب ) به دیدن سازه رفتیم. ولی هر بار به سختی خودم رو راضی می کردم که از اون سازه ی باشکوه دل بکنم.

در مورد این سازه ی آبی نوشته شده: " سیستم آبی تاریخی شوشتر که به نام سازه های آبی تاریخی شوشتر نیز نامیده می شود مجموعه ای به هم پیوسته از 13 اثر تاریخی شامل پل ها، بندها، آسیاب ها، آبشارها، کانال های دست کند و تونل های عظیم هدایت آب است. این 13 اثر به صورت یک سیستم واحد هیدرولیکی در ارتباط با یکدیگر کار می کنند و در دوران هخامنشیان تا ساسانیان جهت بهره گیری بیشتر از آب ساخته شده اند. در سفرنامه ی مادام ژان دیولافوآ، باستان شناس نامدار فرانسوی از این محوطه به عنوان بزرگ ترین مجموعه ی صنعتی پیش از انقلاب صنعتی یاد شده است. این 13 اثر تاریخی که در فاصله ی کمی از یکدیگر در محدوده ی شهر شوشتر واقع شده اند با احراز معیارهای 1، 2 و 5 به عنوان سیستم آبی تاریخی شوشتر به صورت یکجا به عنوان دهمین اثر ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو با شماره ی 1315 به ثبت رسیده اند. ادامه مطلب ...

خاطرات سفری

 

شهر زیرزمینی "نوش آباد"


دی ماه سال 1394 به کاشان سفر کردیم. از دوستی که به کاشان رفته و در خانه ی منوچهری ها اقامت کرده بود شنیدیم که جای بسیار خوبی است. ما هم زمان سفر به کاشان تصمیم گرفتیم در خانه ی منوچهری ها جا بگیریم. سوئیتی می خواستیم. مسئول پذیرش به ما اطلاع داد که شب اولی که ما به کاشان می رسیم سوئیت خالی ندارن. ولی می تونن برای اون شب یک اتاق سه تخته به ما بدن تا روزِ بعد به سوئیتی که خالی می شه بریم. بعد اضافه کرد که دستشویی و حمام داخل اتاق نیست. خب، طبعا من این طور برداشت کردم که لابد مسافران دیگه ای هم می تونن از اون دستشویی و حمام استفاده کنن. برامون خوشایند نبود. ولی چون فقط برای یک شب بود قبول کردیم.

وارد حیاطِ خانه ی منوچهری ها که شدیم در همون نگاهِ اول، زیبایی بنا چشمِ مون رو پر کرد. حیاط با حوضی بزرگ در وسط با گلدون های چشم نواز و راه پله هایی از خشت که از چهار گوشه ی حیاط به اتاق ها و ایوان های بالا می رفتن. واقعا زیبا و آرامش بخش بود. از پله ها بالا رفتیم. درِ اتاقی را برامون باز کردن. اتاق هم با اینکه کوچیک بود ولی با پرده ها و روتختی های صنایع دستی جذاب و دلنشین شده بود. مثل بیشتر خونه های قدیمی پنجره ها با شیشه های رنگی، جلوه ی خاصی به اتاق داده بود. باز هم مثل تمام خونه های قدیمی هر دیوار دو طاقچه داشت که در هر کدام یک تغار یا قدح کشک سابی قدیمی پر از خوراکی های تنقلاتی گذاشته شده بود برای رفع گرسنگی مسافران در بدو ورود به اتاق. من منتظر بودم که راهنما ما را به راهروِ بیرون اتاق ببره و محل حمام و دستشویی را هم نشون بده. ولی خلاف انتظار من، راهنما از داخل اتاق دری را که به یک تراس باز می شد نشون داد و گفت:" دستشویی و حمام اتاق تهِ تراسه."   

 و چه دستشویی و حمام اختصاصی ای. با اینکه کوچیک بود ولی وسایلِ بسیار چشم نواز و زیبایش از سلیقه ی خوب سازنده خبر می داد. تراس که اشراف به حیاط داشت بزرگ نبود ولی اون قدر فضا داشت که دو صندلی مبل مانند فرفورژه با یک میز کوچیک بگذارن تا اگر مسافر هوس کرد بتونه چای یا قهوه را در تراس نوشِ جون کنه. تراس یک پرده ی برزنتی رنگ روشن داشت که اگر مسافر مایل نبود از حیاط دیده شود می شد با کشیدن پرده، تراس را به فضای اتاق اضافه کرد. خلاصه اینکه سازنده فکر همه جور راحتی مسافر را کرده بود.  ادامه مطلب ...