پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

خاطرات سفری

 

شهر زیرزمینی "نوش آباد"


دی ماه سال 1394 به کاشان سفر کردیم. از دوستی که به کاشان رفته و در خانه ی منوچهری ها اقامت کرده بود شنیدیم که جای بسیار خوبی است. ما هم زمان سفر به کاشان تصمیم گرفتیم در خانه ی منوچهری ها جا بگیریم. سوئیتی می خواستیم. مسئول پذیرش به ما اطلاع داد که شب اولی که ما به کاشان می رسیم سوئیت خالی ندارن. ولی می تونن برای اون شب یک اتاق سه تخته به ما بدن تا روزِ بعد به سوئیتی که خالی می شه بریم. بعد اضافه کرد که دستشویی و حمام داخل اتاق نیست. خب، طبعا من این طور برداشت کردم که لابد مسافران دیگه ای هم می تونن از اون دستشویی و حمام استفاده کنن. برامون خوشایند نبود. ولی چون فقط برای یک شب بود قبول کردیم.

وارد حیاطِ خانه ی منوچهری ها که شدیم در همون نگاهِ اول، زیبایی بنا چشمِ مون رو پر کرد. حیاط با حوضی بزرگ در وسط با گلدون های چشم نواز و راه پله هایی از خشت که از چهار گوشه ی حیاط به اتاق ها و ایوان های بالا می رفتن. واقعا زیبا و آرامش بخش بود. از پله ها بالا رفتیم. درِ اتاقی را برامون باز کردن. اتاق هم با اینکه کوچیک بود ولی با پرده ها و روتختی های صنایع دستی جذاب و دلنشین شده بود. مثل بیشتر خونه های قدیمی پنجره ها با شیشه های رنگی، جلوه ی خاصی به اتاق داده بود. باز هم مثل تمام خونه های قدیمی هر دیوار دو طاقچه داشت که در هر کدام یک تغار یا قدح کشک سابی قدیمی پر از خوراکی های تنقلاتی گذاشته شده بود برای رفع گرسنگی مسافران در بدو ورود به اتاق. من منتظر بودم که راهنما ما را به راهروِ بیرون اتاق ببره و محل حمام و دستشویی را هم نشون بده. ولی خلاف انتظار من، راهنما از داخل اتاق دری را که به یک تراس باز می شد نشون داد و گفت:" دستشویی و حمام اتاق تهِ تراسه."   

 و چه دستشویی و حمام اختصاصی ای. با اینکه کوچیک بود ولی وسایلِ بسیار چشم نواز و زیبایش از سلیقه ی خوب سازنده خبر می داد. تراس که اشراف به حیاط داشت بزرگ نبود ولی اون قدر فضا داشت که دو صندلی مبل مانند فرفورژه با یک میز کوچیک بگذارن تا اگر مسافر هوس کرد بتونه چای یا قهوه را در تراس نوشِ جون کنه. تراس یک پرده ی برزنتی رنگ روشن داشت که اگر مسافر مایل نبود از حیاط دیده شود می شد با کشیدن پرده، تراس را به فضای اتاق اضافه کرد. خلاصه اینکه سازنده فکر همه جور راحتی مسافر را کرده بود.  

سوئیتی که روز بعد برای ما آماده شد هم مثل اتاق شب قبل زیبا بود. در چینش اتاق ها تلاش شده بودکه انسان کمی به حال و هوای زندگی صاحبان اصلی این خانه نزدیک شود. برای تزیین فضای دستشویی کار جذابی کرده بودن که به نظر من خیلی مبتکرانه بود. روی دیوارهای ورودی این فضا چراغ نصب شده بود. چراغ را که روشن می کردی بلافاصله نقاشی مینیاتوری زیبایی ( در اندازه ی حدود 30 در 50 سانتی متر ) زیر چراغ می دیدی. یادم نمونده که نقش مینیاتوری روی یک کاشی به اون ابعاد کار شده بود یا روی چند کاشی کنار هم. هر بار با روشن کردن چراغ و دیدن اون مینیاتور زیبا کلی لذت می بردم. یکی از ویژگی های هوشمندانه ی خانه ی منوچهری ها که می گفتن خانمی صاحب آن است این بود که در هیچ اتاق یا سوئیتی تلویزیون نگذاشته بودن. تصمیمی کاملا فکر شده. خانه به اون عظمت و شکوه را چه به تلویزیون و برنامه هایش ...

صبحونه در خانه ی منوچهری ها خود داستان دیگه ای بود! بخصوص برای من که قبلا هم گفتم صبحونه بهترین وعده ی غذایی روزِ منه. تنوع خوردنی ها حرف نداشت. و بویژه با کارکنانی که بسیار مؤدب و گرم پذیرایی می کردن. وقتی مسافران به سالن میامدن تا بشقابی از خوردنی ها انتخاب کرده کنار میز می نشستن کارکنان با سینی آب پرتقال تازه سرمی رسیدن. روز دوم یا سوم در سالن کنار میز ما خانواده ای نشسته بودن که ظاهرا روزِ اول سفرشان بود. تازه صبحونه را شروع کرده بودیم که ناگهان در اون فضای آروم و دلچسب فریاد اعتراض یکی دو نفر از میز کناری ما بلند شد. اعتراض شدید به این که چرا آب پرتقال شون رو هنوز نیاوردن!

شنیده بودیم یک شهر زیرزمینی در نزدیکی کاشان هست که خیلی دیدنی است. در مورد این شهر نوشته شده: " شهر زیرزمینی  نوش آباد در زیر بافت کنونی شهر نوش آباد در هفت کیلومتری شهر کاشان واقع شده. سابقه ی این شهر باستانی به حدود 1500 سال پیش و دوره ی ساسانی برمی گردد. "

شهر زیرزمینی نوش آباد به دلیل مصون بودن از ریزش باران و برف، هنوز شهریت خودش را حفظ کرده و اتاق ها و فضاهای مختلف زندگی مردم شهر در گذشته پیش چشم بازدید کننده هاست. بویژه که بازدید همراه با توضیحات مفصل و از روی علاقه مندی راهنمایی باشد که به کارش عشق می ورزد. مثل راهنمای ما که وقتی ذوق و شوق ما را دید با چنان شور و هیجانی زندگی مردم قدیم شهر را با نشون دادن اتاق ها و امکانات قدیم شهری برای ما توضیح می داد که باعث می شد ما برای گرفتن اطلاعات بیشتر مدام سؤال کنیم و جواب های مفصل بشنویم. می شنیدیم و در خیال تصویر زندگی آن مردم در ذهن مون رنگ می گرفت. تصویری که با گشتن در معابر شهر زیرزمینی و گوش دادن به راهنما پر رنگ و پر رنگ تر می شد. اون قدر مجذوب شهر و تصویرِ ذهنیِ مون از زندگی گذشته ی شهر شده بودیم که کاملا زمان از دست مون دررفت. ما برنامه داشتیم که بعد از دیدن شهر زیرزمینی به منطقه کویر مرنجاب بریم و یک یا دو ساعتی در کنار و روی تپه های زیبای شنی پیاده روی کنیم. ولی ذوق زدگی ما در شهر زیرزمینی و تعاریف گویا و شنیدنی راهنما، زمان را از ما گرفت. وقتی به کاروانسرای مرنجاب رسیدیم آفتاب داشت غروب می کرد و ما فرصت گشت در تپه های خیال انگیز و باشکوه کویر مرنجاب را از دست دادیم. خیالی که هنوز بخصوص با من همراه است و معلوم نیست کی واقعی شود.

در آن سه چهار روز سفر اون قدر از دیدن وسایل به کار رفته در حمام و دستشویی _که بسیار با سلیقه و خاص انتخاب شده بودن - لذت برده بودم که حسابی کنجکاو شده بودم اون شخص صاحب سلیقه را بشناسم. روز آخر سفر وقت خداحافظی از مسئول پذیرش پرسیدم. گفت:" همه را از آلمان آوردن."

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.