پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

ترک تحصیل برای کمک به خانواده


از این کار که راضی نیستم


همیشه دلم می­ خواست با یکی از کسانی که زباله جمع می ­کنند برای فروش، صحبت کنم. آن روز وقتی از خیابان رد می­ شدم پسر جوانی را دیدم که با یک کیسۀ سفید بزرگ در دست بین زباله­ ها می ­گشت. چیزهایی را انتخاب می­ کرد و در کیسه­ اش می­ گذاشت. هوا سرد بود. کلاه بافتنی سیاه رنگی را تا روی ابروهایش کشیده بود. از جوانی ­اش دلم گرفت. با تردید توقف کوتاهی کردم تا با او حرف بزنم. پشیمان شدم. راه افتادم. با خودم گفتم شاید ناراحتش کنم. ولی میلی که به صحبت با این افراد داشتم چیره شد. دوباره برگشتم. باز با خودم گفتم: حداکثر اینکه حرف نمی ­زند.

***

نزدیکش که شدم دیدم یک کیسه نایلونی نان خشک را برداشت و در کیسه ­اش گذاشت. صدایش زدم. برگشت. سردی و بی ­حسی خاصی در چهره ­اش بود که هیچ ربطی به سرمای هوا نداشت. در چشمانش هیچ برقی از جوانی ­اش نبود. هر چه بود کدر بود. دلم بیشتر گرفت. با ناامیدی پرسیدم: چند دقیقه با من حرف می­ زنی؟ با همان چشمان کدر نگاه کرد. آهسته گفت:" باشه."

چند سالته؟

18 سالمه.

مدرسه رفتی؟

آره تا دوم راهنمایی. دوم را نرفتم سر کلاس. ول کردم.

چرا؟

مشکل زندگی داشتم. خرجی خونه نمی ­رسید. بابام تنها بود. نمی ­تونست تنها کار کنه، من باید کمکش می ­کردم. باید مدرسه را ول می­ کردم دنبال کار می ­رفتم. بابام کارگر بود. کارگر ساختمون.

چند تا بچه هستید؟

سه تا بچه هستیم. اونا از من کوچیک ترند. مدرسه می ­رند. پسرند. یکی 12 سال، یکی هم هفت سال. مادرم خونه­ داره. 35 سالشه. بابام 50 سالشه. کار داشت ولی نمی ­تونست کار بنایی بکنه. براش سیگینه.

بابات گفت مدرسه را ول کنی؟

بابام چیزی نگفت. مجبور بودم. الان خرج بالا رفته. تقریبا" دو سال می ­شه ول کردم. فقط یه سال تجدید آوردم. نرفتم امتحان بدم. ول کردم.

اگرم قبول می ­شدم نمی­ تونستم. به خاطر زندگی. تا قبل از اون قبول می ­شدم. چند وقتی کار بنایی کردم. یه سال تقریبا" مشکل بود. حقوقش هم خیلی کم بود. چیزی نمی ­شد. روزی 1500 می ­دادند. سیمان می ­بردم طبقۀ بالا. آجر می ­بردم. حالا دوره­ گردم. نون خشک جمع می­ کنم. ضایعات جمع می ­کنم؛ پلاستیک، کتاب، مقوا. نون رو جمع می ­کنم برای گاوداری. همه رایکجا می ­دم افسریه.

مشکلی برات پیش نمی ­آد؟

اگر شهرداری اذیت نکنه. تنها مشکل­ مون شهرداریه. از کار و زندگی می­ اندازه. چرخ و اینها رو جمع می ­کنن با بارمون. همه را می ­برن. دیگه نمی ­دن.

 (از شروع صحبت با همان چهرۀ سرد و خالی از احساسش به سؤال­ ها جواب می ­دهد.حتی وقتی از مشکل شهرداری حرف می ­زند باز هیچ تغییری در چهره یا لحن صدایش به وجود نمی ­آید. انگار همیشه محیط دور و برش را از پشت شیشه ­ای غبار گرفته می ­بیند.)

پس چرخت کو؟

تو کوچه گذاشتم. اگر بیارم بیرون می ­گیرن می ­برن. تو کوچه بغل یه منزل قفل می­ کنم. به صاحبخانه هم می ­گم. ضایعات را جمع می ­کنم می­ ریزم تو کیسه بعدمی برم می ریزم تو کیسۀ چرخ. شهرداری به خودمون کاری نداره. چرخو با بار می ­بره. بیشتر، مأموران بازیافت می ­گیرن. تا حالا هفت، هشت بار گرفتن. بعضی وقت ­ها هم سرو صدا می­ کنن. فحش می­ دن.

بعد بدون چرخ چه کار می ­کنی؟

چرخ دوره­گردی هفت تومن هشت تومنه. وقتی می­ برن باید دوباره بگیرم.

روزی چند ساعت کار می ­کنی؟ چقدر درآمد داری؟

ساعت نُه صبح می ­آم هشت شب می ­برم افسریه. روزی سه تومن، دو و پونصد درمی ­آرم.

خونه دارید؟

اجاره­ ایه. یه خونۀ معمولیه، سه تا اتاق کوچیک داره، یه دونه دستشویی، یه دونه آشپزخونۀ کوچیک. حمام نداره.

بابام بعضی موقع­ ها کار می­ کنه بعضی موقع­ ها نه. ماهی 60، 70 تومن می­ برم. خونه ­مون افسریه است. یه خونۀ قدیمی یه طبقه، معمولیه. مردم هم بعضی وقت ­ها کمک می­ کنن. لباس و برنج خام می ­دن.  ادامه مطلب ...

گفت و گو با فروشندۀ زن یک غرفۀ چهار متری


زندگی را سخت نمی­ گیرد


به غرفه­ اش که می­ رسم از خودش خبری نیست. چند لحظه دور و بر را نگاه می­ کنم.نمی­ بینمش. تا می­ خواهم از مشتری­ هاسراغش را بگیرم از گوشه­ ای پیدایش می­ شود. یک چک­ پول 50 هزار تومانی دستش است که برای خرد کردن آن وارد فروشگاهی می­ شود. بقیۀ پول را به مشتری­ ای که منتظر ایستاده می­ دهد و به غرفه می­ آید.

***

ورقه­ ها و خودکارم را از کیفم در­می­ آورم تا شروع کنیم. با اشاره به صندلی­ ای که به علت تنگی جا چسبیده به لباس­ هاست می­ گوید: روی صندلی بشینین. راحت­ تره.

چی می­ فروشین؟

لباس راحتی زنونه از هر رقم؛ پیرهن، شلوار، بُلیز.

چند وقته اینجا کار می­ کنین؟

اینجا را اجاره کردیم. مال خودمون نیست. توی این مغازه چهار ساله.  

چند روز در هفته کار می­ کنین؟ چند ساعت در روز؟

من هر روز هفته می ­آم.جمعه­ ها نیستم فقط. از ساعت ده و نیم تا یک و نیم هستم.

چقدر اجاره می­ دین؟

اینجا یه میلیون ماهی. پیش سه میلیون دادیم.

قبل از اینجا جای دیگه­­ ای کار نمی­ کردین؟

تو همین پاساژ یه جای دیگه کار می­ کردم. با اشاره به جایی که ایستاده اضافه می­ کند: اینجا غرفه است چون سه ، چهار متره همش. اونجا مغازه بود. مغازۀ 12 متری.

چی شد اومدین بیرون؟

اجاره­اش خیلی بالا بود.

(هیچ افسوسی در صدا یش حس نمی­ کنم. بی­ اختیار به چهره­ اش نگاه می­ کنم. نه، در ظاهرش هم هیچ حالتی که نشان­ دهندۀ حسرت گذشته باشد نمی­ بینم. کلا" زن بسیار آرام و راحتی است.در حالی که در این غرفۀ سه، چهار متری که ناچارا" یک پیشخوان حدود یک متر در نیم متر هم در جلوی آن گذاشته که هم فاصلۀ لازم بین او و مشتری باشد و هم تعدادی جنس روی آن بچیند ، جای زیادی برای تکان خوردن هم ندارد.)

اجاره­ اش چقدر بود ؟

اول پنج تومن پیش با ماهی 700. بعد گفت باید یه تومن کنین با پیش 10 میلیون. نتونستیم.

چند سالتونه، چقدر درس خوندین؟

 31 سالمه. دیپلم دارم.

چطور شد این شغل رو انتخاب کردین؟

بعد از دیپلم دنبال کار اداری رفتم که نشد. هیچ کاری پیدا نکردم. بعد حدود چهار سال تو یه مانتوفروشی فروشنده بودم قبل از اینکه بیام اینجا.

(با کنترل، تلویزیون کوچکی را که بین لباس­ها جا داده بودند خاموش کرد که راحت­ تر صحبت کنیم.)

 به کار فروشندگی علاقه داشتین یا چون کار اداری پیدا نکردین فروشنده شدین؟

نه، علاقه هم داشتم . (برای اولین بار از شروع گفت و گو می­ خندد.) کارِ بدون علاقه خیلی سخته.

جنس­هاتون رو از کجا می­ خرین؟

بازار بزرگ. از قسمت خاصی خرید نمی­ کنیم. اونقدر می ­گردیم تا پیدا کنیم چون من با همسرم کار می­ کنم.

( شاید آرامش و آسودگی­ ای که در چهره و رفتارش می­ بینم به همین خاطر است که با همسرش کار می ­کند و برنامه ریزی و مدیریت کار را با همفکری هم پیش می ­برند.)

همسرتون چه قسمت کار رو انجام می­ ده؟

واسۀ خرید جنس همسرم می­ ره. بعد از ظهرها ایستادن تو غرفه با همسرمه. از ساعت 30/4 تا 30/9 تو غرفه می­ مونه.

 

چند ساله ازدواج کردین؟

  11 ساله.

بچه دارین؟

نه.

( به چهره  ­اش نگاه می­ کنم. هیچ تغییر حالتی در او نمی­ بینم. پیداست که با همه چیز همین طور راحت برخورد می­ کند. از آن آدم­ هایی است که هیچ گره ­ای در شخصیت­ شان نیست.)

همسرتون کار دیگه ­ای نداره؟

نه. به اون صورت ، نه.

کار فروشندگی رو بعد از ازدواج شروع کردین؟

نامزد بودم. مجرد حساب نمی ­شدم. 

ادامه مطلب ...