پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

گفت و گو با فروشندۀ زن یک غرفۀ چهار متری


زندگی را سخت نمی­ گیرد


به غرفه­ اش که می­ رسم از خودش خبری نیست. چند لحظه دور و بر را نگاه می­ کنم.نمی­ بینمش. تا می­ خواهم از مشتری­ هاسراغش را بگیرم از گوشه­ ای پیدایش می­ شود. یک چک­ پول 50 هزار تومانی دستش است که برای خرد کردن آن وارد فروشگاهی می­ شود. بقیۀ پول را به مشتری­ ای که منتظر ایستاده می­ دهد و به غرفه می­ آید.

***

ورقه­ ها و خودکارم را از کیفم در­می­ آورم تا شروع کنیم. با اشاره به صندلی­ ای که به علت تنگی جا چسبیده به لباس­ هاست می­ گوید: روی صندلی بشینین. راحت­ تره.

چی می­ فروشین؟

لباس راحتی زنونه از هر رقم؛ پیرهن، شلوار، بُلیز.

چند وقته اینجا کار می­ کنین؟

اینجا را اجاره کردیم. مال خودمون نیست. توی این مغازه چهار ساله.  

چند روز در هفته کار می­ کنین؟ چند ساعت در روز؟

من هر روز هفته می ­آم.جمعه­ ها نیستم فقط. از ساعت ده و نیم تا یک و نیم هستم.

چقدر اجاره می­ دین؟

اینجا یه میلیون ماهی. پیش سه میلیون دادیم.

قبل از اینجا جای دیگه­­ ای کار نمی­ کردین؟

تو همین پاساژ یه جای دیگه کار می­ کردم. با اشاره به جایی که ایستاده اضافه می­ کند: اینجا غرفه است چون سه ، چهار متره همش. اونجا مغازه بود. مغازۀ 12 متری.

چی شد اومدین بیرون؟

اجاره­اش خیلی بالا بود.

(هیچ افسوسی در صدا یش حس نمی­ کنم. بی­ اختیار به چهره­ اش نگاه می­ کنم. نه، در ظاهرش هم هیچ حالتی که نشان­ دهندۀ حسرت گذشته باشد نمی­ بینم. کلا" زن بسیار آرام و راحتی است.در حالی که در این غرفۀ سه، چهار متری که ناچارا" یک پیشخوان حدود یک متر در نیم متر هم در جلوی آن گذاشته که هم فاصلۀ لازم بین او و مشتری باشد و هم تعدادی جنس روی آن بچیند ، جای زیادی برای تکان خوردن هم ندارد.)

اجاره­ اش چقدر بود ؟

اول پنج تومن پیش با ماهی 700. بعد گفت باید یه تومن کنین با پیش 10 میلیون. نتونستیم.

چند سالتونه، چقدر درس خوندین؟

 31 سالمه. دیپلم دارم.

چطور شد این شغل رو انتخاب کردین؟

بعد از دیپلم دنبال کار اداری رفتم که نشد. هیچ کاری پیدا نکردم. بعد حدود چهار سال تو یه مانتوفروشی فروشنده بودم قبل از اینکه بیام اینجا.

(با کنترل، تلویزیون کوچکی را که بین لباس­ها جا داده بودند خاموش کرد که راحت­ تر صحبت کنیم.)

 به کار فروشندگی علاقه داشتین یا چون کار اداری پیدا نکردین فروشنده شدین؟

نه، علاقه هم داشتم . (برای اولین بار از شروع گفت و گو می­ خندد.) کارِ بدون علاقه خیلی سخته.

جنس­هاتون رو از کجا می­ خرین؟

بازار بزرگ. از قسمت خاصی خرید نمی­ کنیم. اونقدر می ­گردیم تا پیدا کنیم چون من با همسرم کار می­ کنم.

( شاید آرامش و آسودگی­ ای که در چهره و رفتارش می­ بینم به همین خاطر است که با همسرش کار می ­کند و برنامه ریزی و مدیریت کار را با همفکری هم پیش می ­برند.)

همسرتون چه قسمت کار رو انجام می­ ده؟

واسۀ خرید جنس همسرم می­ ره. بعد از ظهرها ایستادن تو غرفه با همسرمه. از ساعت 30/4 تا 30/9 تو غرفه می­ مونه.

 

چند ساله ازدواج کردین؟

  11 ساله.

بچه دارین؟

نه.

( به چهره  ­اش نگاه می­ کنم. هیچ تغییر حالتی در او نمی­ بینم. پیداست که با همه چیز همین طور راحت برخورد می­ کند. از آن آدم­ هایی است که هیچ گره ­ای در شخصیت­ شان نیست.)

همسرتون کار دیگه ­ای نداره؟

نه. به اون صورت ، نه.

کار فروشندگی رو بعد از ازدواج شروع کردین؟

نامزد بودم. مجرد حساب نمی ­شدم. 

 

پدر و مادرتون مشکلی با کار شما نداشتن؟

خانواده­ م مخالف بودن. بابام راضی نمی­ شد. ولی از وقتی نامزد کردم دیگه نه.

چون دیدن نامزدتون راضیه دیگه چیزی نگفتن؟

(می­خندد. چهره ­اش پر از شادی می­ شود.) آره، دیگه. گفتن اجازَت دست اونه از این به بعد. از ما خارج شدی. باز می­ خندد، سرخوش و بانشاط.

ماهانه چقدر درآمد دارین؟

اینجا مثلا" اندازۀ یه فروشنده. مثلا" 400 هزار تومن.

به فروشنده­ ها چقدر می­ دن؟

300 یا 400 تومن. شما همون 400 رو بنویسین.

چون درصدا پایینه. بعضی مواقع فقط اجاره­ ش درمی آد. میانگین ماهانه می­ شه 400 تومن . یعنی بعد از پرداخت اجاره، فقط 400 تومن می­ مونه. . ولی بعضی موقع­ ها فقط اجاره­ شو درمی­ آره.این غرفه­ ها مال شهرداریه. هزینه پاساژ مثل آب، برق و نگهبان از این اجاره­ ها تأمین می­ شه چون اینجا ملکش مال شهرداریه. سرقفلی­ ها رو فروختن.  

پس بقیۀ زندگی را چه کار می­ کنین؟

همسرم مسافرکشی می­ کنه.

( تعجب را که در چشم­ های من می­ بیند قبل از اینکه فرصت کنم چیزی بگویم اضافه می­ کند) مسافرکشی شغل حساب نمی ­شه که بگم شغلش اونه. چون خودش می­ گه شغل حساب نمی­ شه.

( در تمام مدت این گفت و گو یک حالت ثبات خاصی در او می­ بینم. هم در چهره هم در رفتار. جز در مواقعی که می­ خندد سؤال و جواب­ ها هیچ واکنشی در او برنمی­ انگیزد. بالاخره می ­پرسم )

 همیشه اینقدر آروم هستین؟

(می­خندد. با خنده چهره­ اش شاد می­ شود.)

 دیگه تو یه سنّی آدم آروم می­ شه. یه موقع آدم هول داره.

سن بالا که نیستین؟

بعد از ازدواج همه چیز به تعادل می ­رسه. مثل قبل نیست که مثلا" بابام می­ گفت زن نباید بیرون کار کنه. هر کس یه چیزی می­ گفت. ولی بعد از ازدواج، تو زندگی دو نفره، دو نفر با هم تصمیم می­ گیرن. همه چیز راحت­ تره. راحت، آروم، با آسایش.

 (همزمان با گفتن این جمله­ ها مدام لبخند می­ زند. ولی ناگهان ساکت می­ شود. فکر می­ کند. انگار نکته­ ای یادش رفته که باید حتما" بگوید.)

 دوندگی زندگی بعد از ازدواج فرق می­ کنه با دوندگی دوران مجردی.

منظورتون از دوندگی دوران مجردی چیه؟

اینکه آینده­ت چی می­ شه. با کی می­ خوای ازدواج کنی.هی همه نظر می­ دن. هر کی یه چیزی می­ گه. چرا مونده؟  سنش رفته بالا... آدم آرامش نداره. تو خانواده به دخترا فشار می ­آد.

فقط به دخترا ؟

نه، به پسرا هم فشار می آرن. بچه به یه سنی که می­ رسه می­ گن باید بره سرِ خونه و زندگیش. به اونم فشار می­ آرن. به نظر من پسر و دختر نداره. همین که هر کی یه نظری می­ ده، یه چیزی می­گه کارو سخت می­کنه. ولی الان خودتی و خودت. فقط دنبال اجاره و نون هستی. دو نفری شرایط راحت­ تره. تو خانواده شرایط فرق می­ کنه.

(یک تسبیح زرد رنگ روی پیشخوان دارد که مرتب آن را بین انگشتانش می­ چرخاند. گاهی هم به شکل دایره درش می ­آورد و کنار دستش می­ گذارد.)

منزلتون اجاره­ ایه؟

برای خونه پول پیش 30 تومن دادیم. اجاره نمی­ دیم به اون صورت. فعلا" ماهانه 50 هزار تومن ، تا آخر این ماه.

آپارتمانه؟ چند متریه؟

بله آپارتمانه، 50 متریه.

 چه تفریح و سرگرمی ­ای دارین؟

(شیرین می­ خندد.) هیچی. فقط می­ ریم خونۀ پدر و مادرامون. جمعه­ ها می ­ریم. دیگه هیچی. سفر هم  سه، چهار ساله نرفتیم. نمی­ تونیم اینجا رو ببندیم. چون شغل جفتمون یکیه و هم اینکه هزینه­ ها اینقدر سنگینه که یه مقدار سخته سفر رفتن.

دوست داشتین کار دیگه­ ای داشته باشین؟

نه، من این کارو دوست دارم. فکر می ­کنم باید به کارت علاقه داشته باشی که بتونی صبح از خواب بیدار بشی.

(با آن همه آرامش و احساس راحتی که در او می­ بینم اصلا" فکر نمی­ کردم که صبح بیدار شدن برایش سخت باشد.)

صبح از خواب بیدار شدن براتون سخته؟

آره دیگه. خانمی که کارای خونه رو کرده،  ساعت یک و دو خوابیده ، بخواد صبح ساعت هشت بیدار بشه سخته. من تا برم خونه خرید کنم،ناهار بخورم کمی استراحت کنم، باید غذای شب رو درست کنم. بعد باید ناهار فردا رو هم درست کنم چون روزا که اینجام. خونه هم تمیزی می ­خواد. صبح هشت ،هشت­ ونیم پا می­ شم. تا از امام حسین برسم اینجا می­ شه 30/10 .

بچه نمی­ خواین؟

(فکر می­ کردم درجواب این سؤال تغییری در حالت چهره یا صدایش پیدا شود.ولی بدون هیچ مکثی می ­گوید)

 امسال هنوز همسرم می­ گه شرایط اقتصادی­ مون پاسخگو نیست برای بچه!

متعجب و در حالی که خنده امانم را بریده می­ پرسم: بعد از 11 سال؟

آره، همسرم می­ گه هنوز وقت داریم. می­ گه چون زود ازدواج کردیم هنوز وقت هست. موقع ازدواج من 20 سالم بود. همسرم 24 سالش.

فکر می­ کنی چند سال دیگه بتونین بچه­ دار بشین؟

همسرم می­ گه هر وقت پول داشتیم.

چقدر پول کافیه؟

 مثلا" اندازه­ای که بتونه هزینۀ آزمایشای سنگینو پرداخت کنه. چون ما فامیلیم با هم؛ پسر خاله­ مه. آزمایش برای تشخیص کودکان معلول هزینه­ ش سنگینه. هزینه آزمایش ژنتیک خیلی بالاست.

همسرم می­ گه که حاضر نیستم به خاطر یکی، دو میلیون که ندارم پول آزمایشا رو بدم بچۀ معلول بیارم چون معلولیت­ ها زیاد شده.

نظر خودت چیه؟

منم نظرم مثل شوهرمه. به نظرم عاقلانه فکر می­ کنه.

( برای اولین بار مکث کوتاهی می ­کند. چند ثانیه به بیرون غرفه نگاه می­ کند و بلافاصله می ­خندد.)

 یه دونه ­ست دیگه. هر وقت شد می­ شه. تو این دوره زمونه آره دیگه یکی کافیه. چون باید بتونی از پسش بربیایی.

از خدا چی می­  خواین؟

اول سلامتی. بعدش هم جوونا بتونن یه کارایی برای خودشون بکنن. اینقدر گرفتار نباشن.

برای خودتون چیزی نمی­ خواین؟

فکر نکردم. فکر می ­کنم همون سلامتی. دیگه اینکه آدم به کسی احتیاج نداشته باشه و بتونه رو پای خودش بایسته. فکر کنم این بهترین دعا می ­تونه باشه.

مثلا" دلت نمی­ خواد خونه از خودت داشته باشی؟

بدم نمی اد. خب، حالا اونم دعای بدی نیست. که اثاثیه­ ات مدام رو کولت نباشه هی از این خونه به اون خونه بری.

( یا واقعا" توقع زیادی از زندگی ندارد یا اینکه به علت شرایط اقتصادی­ شان هیچ ­وقت به خانه داشتن فکر نکرده است.)


تاریخ و محل چاپ : 22 آبان ماه سال 1396 در صفحۀ آدم­ها روزنامۀ همشهری 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.