هیچ تهرانی، تهرانی نیست
مقصدم را که میگویم تاکسی میایستد. رانندهاش با سر اشاره میکند که سریعتر سوار شوم. در صندلی جلو مردی نشسته که گرم بحث با راننده است. همانطور که در افکار خودم غوطهورم و بیرون را تماشا میکنم، بیاختیار جملاتی از گفت و گوی آنها به گوشم میرسد. توجهم جلب میشود. نه به موضوع صحبت آنها بلکه به نحوه استدلال و منش راننده. به محل مورد نظرم میرسم. باید پیاده شوم. کرایه را که میپردازم میگویم گزارشگر روزنامه هستم و میخواهم با او مصاحبه کنم. چند لحظهای مکث میکند. مسافر جلویی هم، که هنوز پیاده نشده، در انتظار جواب اوست. بالاخره از سر کنجکاوی یا رودربایستی میپذیرد.
***
قبل از شروع گفت و گو میپرسد: “این کار برای چیست؟” از کیفم روزنامهای را که آخرین مطلبم در آن چاپ شده بیرون میآورم و به او نشان میدهم. با مختصری توضیح در مورد کارم. روزنامه را میگیرد و نگاهی به مطلب میکند. چند سطری از شروع مطلب را میخواند. بعد چون آفتاب مستقیم به صورتش میتابد، با روزنامه سایهبانی میسازد و منتظر اولین سؤال میشود.
من از سال 55 به اینور، یعنی پیش از سربازی، تاکسی داشتم. شریک بودم با کسی. از سال 57 خودم نشستم. یعنی از 55 تنها شریکم کار می کرد، من فقط تو ماشین شریک بودم. (نمیدانم در چهرهام چه عکسالعملی در برابر حرفهایش میبیند که بیمقدمه و با لحنی معترض یاد سن و سالش میافتد. شاید هم حس عمق یافتهای در وجود خودش است که به حرکت درمیآید.) من متولد سیوپنجم! پیر شدم. تاکسی منو پیر کرده.
همش تهران بودم. قبل از اونم تهران بودم. همش پشت فرمان بودم.
فقط شغلم همینه.
من اول شغل دیگهای داشتم. شاگر نونوا بودم. این مال قبل از سربازیه که کارگری میکردم.
از سال 49 تا 54 کارگر نونوا بودم. با پسانداز کارگری تاکسی خریدم. تاکسی نصف بود. سه دونگ من بودم، سه دونگ شریکم. درآمد را هم نصف میکردیم. با هم نساختیم. بعد خودم شدم راننده تاکسی.
اون زمان، آره. میخواستم از نونوایی خودمو نجات بدم. فکر کردم شغل خوبی را انتخاب کردم. ولی نمیدونستم که شغل خیلی بیخودیه. دیگه آلوده هم شدم توش. اما خوب بود برای اون زمان. روزی 100، 120 تا تک تومنی کار میکردم. سال 57، 58 بود. اوایل انقلاب. امورات زندگی خوب بود. پسانداز، همه چی خوب بود. الان نمیشه. امروز اگه روزی ده تومن هم کار کنی باز کسری میآری.
من پادو بودم اولش. از روزی پنجزار داشتم تا کمکم به 55، 150 تومن رسید روزی. آخراش روزی 150 تومن میگرفتم. خب، کارگر پادو بودم اولش. بعد چونهگیر شدم. به ترتیب تا کلیه شغل نونوایی رو یاد گرفتم. از خمیر، چونه همه کارای نونوایی را وارد بودم. تو تافتونی کار میکردم. اون موقع مجرد بودم.
نه. بابامون تو شهرستان بود. خودمون اینجا. اونا کاری به این چیزا نداشتن.
اخویهام اینجا کار میکردن. دامادمون هم بود. توسط اونا منم اومدم اینجا. کار میکردم.
من از هشت سالگی تهران بودم. من درشکه تو تهران یادمه. هشت، نه سالم بود آمدم تهران برای کار کردن. درشکه از سهراه آذری سوار میکرد تا میدان خراسون به دوزار. اتوبوسای شرکت واحد از اول بهار تا تجریش سوار میکردن سی شاهی، یه قرون، ده شاهی. من یادمه.
پادو نونوایی بودم.
آره. یعنی تا 54. من شش کلاس درس خوندم. سه ماه تابستونو میآمدم کار میکردم. حساب کن چند سال کار کردم؟ مصیبت زیاد کشیدیم ولی به قول معروف هیچ پخی نشدیم! (خیلی سریع و تند حرف میزند. مرتب عقب میافتم. میدانم عادتش نیست. زیرا صبح در بحث با مسافرش بسیار متین بود. شاید عجله دارد که مصاحبه زودتر تمام شود. یا اینکه یادآوری خاطرات گذشته برایش خوشایند نیست!)
چون کلا بچهها اکثرا شغلشون این بود. بچههای محلهمون، همشهریهام توی این کار بودن.
اونام تو نونوایی بودن. منم توسط اونا اومدم تو کار نونوایی.
من تا سال 60 که مجرد بودم، رفت و آمد میکردم. سال 60 به بعد که ازدواج کردم باز سه سال خانومم اونجا بود خودم اینجا کار میکردم. تاکسی داشتم. میرفتم و میآمدم. بعد از سه سال جمع کردم آمدم اینجا.
نایین. میدانید نایین کجاست؟
نزدیک اصفهان.
بله بعد از اصفهان.
ما چهار تا خواهر داریم. شش تا برادر بودیم که یکیش شهید شده. الان پنجتاییم. برادرام یکی شون کامیون خریده، راننده کامیونه. یکی شون تو کار لبنیاته تو نایین. یکی شون معلمه. یکی شون مکانیکه تو همون نایین. فقط من و یه خواهرم اینجاییم.
سه تا. دخترم بچه اوله که 18 سالشه. دیپلم گرفته. یک پسرم 16 سالشه. یکی هم 13 سالشه.
من همه جای تهران هستم. ولی بیشتر توپخونه، فردوسی، جاده قدیم. محدوده هفت تیر. کلا همه جای تهران میرم. هرجا مسافر خورد میرم. جای مخصوصی ندارم. همهجای تهران میچرخم. هرجایی مسافر خورد.
مردم تهران مختلفن. همهجوری دارن. به قول معروف هم خوب داره، هم بد داره. هرکدوم مال یه شهرستانیه. یه روستاییه. تهرانی اصیل نداریم که.
تهرانی اصیل فقط یه سری شمرونیها هستن که خودت میدونی اونجا دهات بوده. تهرانی اصیل خیلی کمه. معدوده. همه اینا که میگن تهرانی هستن دروغ میگن. چهار ساله آمدن تهران میگن بچه تهرانن. به قولی لهجه ترکیش برنگشته میگه بچه تهرانم.
تهران هم مردم خوب داره هم بد داره. چون هر گروهی مال یه طایفهای هستن. هرکدوم مال یه شهرستانن. مسلماً اخلاق و رفتارا متفاوت میشه.