پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

ساعتی با رانندۀ تاکسی ای که کارگر نانوا بوده


هیچ تهرانی، تهرانی نیست


مقصدم را که می‌گویم تاکسی می‌ایستد. راننده‌اش با سر اشاره می‌کند که سریع‌تر سوار شوم. در صندلی جلو مردی نشسته که گرم بحث با راننده است. همان‌طور که در افکار خودم غوطه‌ورم و بیرون را تماشا می‌کنم، بی‌اختیار جملاتی از گفت و گوی آنها به گوشم می‌رسد. توجهم جلب می‌شود. نه به موضوع صحبت آنها بلکه به نحوه استدلال و منش راننده. به محل مورد نظرم می‌رسم. باید پیاده شوم. کرایه را که می‌پردازم می‌گویم گزارشگر روزنامه هستم و می‌خواهم با او مصاحبه کنم. چند لحظه‌ای مکث می‌کند. مسافر جلویی هم، که هنوز پیاده نشده، در انتظار جواب اوست. بالاخره از سر کنجکاوی یا رودربایستی می‌پذیرد.

***

قبل از شروع گفت و گو می‌پرسد: “این کار برای چیست؟” از کیفم روزنامه‌ای را که آخرین مطلبم در آن چاپ شده بیرون می‌آورم و به او نشان می‌دهم. با مختصری توضیح در مورد کارم. روزنامه را می‌گیرد و نگاهی به مطلب می‌کند. چند سطری از شروع مطلب را می‌خواند. بعد چون آفتاب مستقیم به صورتش می‌تابد، با روزنامه سایه‌بانی می‌سازد و منتظر اولین سؤال می‌‌شود.

چند سال است راننده تاکسی هستید؟

من از سال 55 به این‌ور، یعنی پیش از سربازی، تاکسی داشتم. شریک بودم با کسی. از سال 57 خودم نشستم. یعنی از 55 تنها شریکم کار می کرد، من فقط تو ماشین شریک بودم. (نمی‌دانم در چهره‌ام چه عکس‌العملی در برابر حرف‌هایش می‌بیند که بی‌مقدمه و با لحنی معترض یاد سن و سالش می‌افتد. شاید هم حس عمق یافته‌ای در وجود خودش است که به حرکت درمی‌آید.) من متولد سی‌وپنجم! پیر شدم. تاکسی منو پیر کرده.

تمام این مدت تهران بودید؟

همش تهران بودم. قبل از اونم تهران بودم. همش پشت فرمان بودم.

کار دیگری نداشتید؟

فقط شغلم همینه.

چطور شد این شغل را انتخاب کردید؟

من اول شغل دیگه‌ای داشتم. شاگر نونوا بودم. این مال قبل از سربازیه که کارگری می‌کردم.

چند سال در نانوایی کار کردید؟

از سال 49 تا 54 کارگر نونوا بودم. با پس‌انداز کارگری تاکسی خریدم. تاکسی نصف بود. سه دونگ من بودم، سه دونگ شریکم. درآمد را هم نصف می‌کردیم. با هم نساختیم. بعد خودم شدم راننده تاکسی.

علاقه‌ای هم به رانندگی داشتید؟

اون زمان، آره. می‌خواستم از نونوایی خودمو نجات بدم. فکر کردم شغل خوبی را انتخاب کردم. ولی نمی‌دونستم که شغل خیلی بیخودیه. دیگه آلوده هم شدم توش. اما خوب بود برای اون زمان. روزی 100، 120 تا تک تومنی کار می‌کردم. سال 57، 58 بود. اوایل انقلاب. امورات زندگی خوب بود. پس‌انداز، همه چی خوب بود. الان نمی‌شه. امروز اگه روزی ده تومن هم کار کنی باز کسری می‌آری.

کارگر نانوا بودید چقدر دستمزد می‌گرفتید؟

من پادو بودم اولش. از روزی پنج‌زار داشتم تا کم‌کم به 55، 150 تومن رسید روزی. آخراش روزی 150 تومن می‌گرفتم. خب، کارگر پادو بودم اولش. بعد چونه‌گیر شدم. به ترتیب تا کلیه شغل نونوایی رو یاد گرفتم. از خمیر، چونه همه کارای نونوایی را وارد بودم. تو تافتونی کار می‌کردم. اون موقع مجرد بودم.

خانواده‌تان مخالف نبودند؟

نه. بابامون تو شهرستان بود. خودمون اینجا. اونا کاری به این چیزا نداشتن.

تنها تهران بودید؟

اخوی‌هام اینجا کار می‌کردن. دامادمون هم بود. توسط اونا منم اومدم اینجا. کار می‌کردم.

از چند سالگی به تهران آمدید؟

من از هشت سالگی تهران بودم. من درشکه تو تهران یادمه. هشت، نه سالم بود آمدم تهران برای کار کردن. درشکه از سه‌راه آذری سوار می‌کرد تا میدان خراسون به دوزار. اتوبوسای شرکت واحد از اول بهار تا تجریش سوار می‌کردن سی شاهی، یه قرون، ده شاهی. من یادمه.

آن زمان چه کار می‌کردید؟

پادو نونوایی بودم.

از همان اول؟

آره. یعنی تا 54. من شش کلاس درس خوندم. سه ماه تابستونو می‌آمدم کار می‌کردم. حساب کن چند سال کار کردم؟ مصیبت زیاد کشیدیم ولی به قول معروف هیچ پخی نشدیم! (خیلی سریع و تند حرف می‌زند. مرتب عقب می‌افتم. می‌دانم عادتش نیست. زیرا صبح در بحث با مسافرش بسیار متین بود. شاید عجله دارد که مصاحبه زودتر تمام شود. یا اینکه یادآوری خاطرات گذشته برایش خوشایند نیست!)

چطور شد کارگر پادو نانوایی شدید؟

چون کلا بچه‌ها اکثرا شغل­شون این بود. بچه‌های محله‌مون، همشهری‌هام توی این کار بودن.

برادر و دامادتان چه کار می‌کردند؟

اونام تو نونوایی بودن. منم توسط اونا اومدم تو کار نونوایی.

چند سال در نانوایی کار کردید؟

من تا سال 60 که مجرد بودم، رفت و آمد می‌کردم. سال 60 به بعد که ازدواج کردم باز سه سال خانومم اونجا بود خودم اینجا کار می‌کردم. تاکسی داشتم. می‌رفتم و می‌آمدم. بعد از سه سال جمع کردم آمدم اینجا.

اهل کجا هستید؟

نایین. می‌دانید نایین کجاست؟

نزدیک اصفهان.

بله بعد از اصفهان.

چند خواهر و برادر دارید؟ شغلشان چیست؟

ما چهار تا خواهر داریم. شش تا برادر بودیم که یکیش شهید شده. الان پنج‌تاییم. برادرام یکی شون کامیون خریده، راننده کامیونه. یکی شون تو کار لبنیاته تو نایین. یکی شون معلمه. یکی شون مکانیکه تو همون نایین. فقط من و یه خواهرم اینجاییم.

چند تا بچه دارید؟

سه تا. دخترم بچه اوله که 18 سالشه. دیپلم گرفته. یک پسرم 16 سالشه. یکی هم 13 سالشه.

بیشتر کدام قسمت شهر کار می‌کنید؟

من همه جای تهران هستم. ولی بیشتر توپخونه، فردوسی، جاده قدیم. محدوده هفت تیر. کلا همه جای تهران می‌رم. هرجا مسافر خورد می‌رم. جای مخصوصی ندارم. همه‌جای تهران می‌چرخم. هرجایی مسافر خورد.

مردم تهران را چطور می‌بینید؟

مردم تهران مختلفن. همه‌جوری دارن. به قول معروف هم خوب داره، هم بد داره. هرکدوم مال یه شهرستانیه. یه روستاییه. تهرانی اصیل نداریم که.

تهرانی اصیل چه کسانی هستند؟

تهرانی اصیل فقط یه سری شمرونی‌ها هستن که خودت می‌دونی اونجا دهات بوده. تهرانی اصیل خیلی کمه. معدوده. همه اینا که می‌گن تهرانی هستن دروغ می‌گن. چهار ساله آمدن تهران می‌گن بچه تهرانن. به قولی لهجه ترکیش برنگشته می‌گه بچه تهرانم.

تهران هم مردم خوب داره هم بد داره. چون هر گروهی مال یه طایفه‌ای هستن. هرکدوم مال یه شهرستانن. مسلماً اخلاق و رفتارا متفاوت می‌شه.

اخلاق و رفتارشان چطور است؟  

اخلاق و رفتارا می‌شه گفت مثل شب و روزه. یعنی اخلاق و رفتار بعضی‌ها مثل شب و روز فرق می‌کنه. یعنی این‌قدر تفاوت دارن از نظر اخلاقی و رفتاری. (ناگهان حالت خشک چهره‌اش عوض می‌شود. با افسوس و تاکید بسیار می‌گوید) مردمان خوبی داشتیم. الان خیلی بد شده.

فکر می‌کنید چرا بد شده‌‌اند؟

خب، زمانه عوض شده. حسادت‌هایی که به همدیگه داریم بدمون کرده. حریص بودنا بدمون کرده. یعنی خودمون باعث شدیم. می‌گن انسان‌ها که حریص می‌شن بد می‌شن. مثلاً خانوما اگه شوهراشون با زنای دیگه حرف بزنن حسادت می‌کنن. ما هم بدبین شدیم. حسود شدیم. وقتی یکی می‌میره، می‌گیم آه، چه آدم خوبی بود. ولی وقتی زنده بود دشمن خونی‌اش بودیم. کم گذشتی انسان باعث بدبختیه. همه می‌گن اینا از سختی زندگیه. ولی این‌جوری نیست.

از آن نیست؟

نه. از کم گذشتی ماست. از حریص بودن ما به پول. انسان وقتی حریص می‌شه به پول همه‌چیزشو از دست می‌ده. حرمت مادر، خواهر و برادر از دست رفته. حرمت کوچیکی، بزرگی. به خاطر پوله دیگه.

برای کرایه گرفتن پیش می‌آید که با مسافرها اختلاف پیدا کنید؟

اصلاً. چون من نیستم اهل این حرفا. خب، یکی داره می‌ده. یکی نداره. آخرش کرایه مثلاً ده تومن بالا پایینه نه صدهزار تومن! نه، منِ راننده گذشت می‌کنم. این راننده تاکسی‌ها گذشت‌شون بیشتر از مسافره. مسافر داریم که اگر پنج تومنش کم باشه وامی‌ایسته تا بگیره. ولی ما اگر ده تومن مسافر کم باشه می‌گیم خدا بده برکت.

همه راننده‌ها این‌طوری هستند که شما می‌گویید؟

گفتم 90 درصدشون. یعنی اونی که رانند تاکسی واقعیه. الان ترشی لیته شده! در حمل و نقل، همه مسافرکش شدن. همه گروهی هم اومدن تو صنف تاکسی­داری و مسافرکشی. خب. مسلمه که فرق می‌کند. الان نه مسافرکش مشخصه نه خلافکار. بیشترم مسافرکشای شخصی باعث بدبین شدن مردم به تاکسی‌ها شدن. اونا کرایه زیاد می‌گیرن بعد مردم می‌گن تاکسی زیاد می‌گیره. به نظر من که الان حدود 23، 24 سالی می‌شه که راننده هستم هیچ قشری مثل راننده تاکسی توسری‌خورتر نیست.

چرا؟

از این نظر که هروقت شب عید می‌شه رادیو و تلویزیون گرون بودن کرایه تاکسی را عنوان می‌کنن. مردمو به جون راننده‌های تاکسی می‌اندازن. مردم رو با راننده درگیر می‌کنن. اما چیزای دیگه که گرون می‌شه نمی‌گن.

از گرانی اجناس هم صحبت می‌کنند.

نه بابا. صداشون درنمی‌آد.

ولی کرایه تاکسی در تعطیلات عید خیلی بالا می‌رود.

چی گرون نمی‌شه که کرایه تاکسی نشه. (حالت شدید دفاعی به خود می‌گیرد.) کرایه تاکسی ده تومن،  20 تومن گرون می‌شه ولی چیزای دیگه صد تومن، هزار تومن.

موقع بستن در ماشین با مسافران مشکلی ندارید؟

افراد مختلفن. این یه چیز طبیعیه. ما چشم و گوشمون از این چیزا پر شده. بیشتر جوانا هستن که درو محکم می‌بندن. (می‌خندد.) عقده دلشون رو این جوری سر راننده تاکسی خالی می‌کنن. یا مثلاً بعضی افراد تو خونه دعوا کردن وقتی از تاکسی پیاده می‌شن، ناراحتن در را محکم می‌زنن. من اینارو به فال نیک می‌گیرم. (از بالا به وقه سوال‌ها نگاه می‌کند تا ببیند چند سوال دیگر مانده. او را مطمئن می‌کنم که به زودی تمام می‌شود.)

زیاد گرفتار ترافیک می‌شوید؟

تو ترافیک که زیاد. ما نصف عمرمون تو ترافیک و چراغ قرمزیم.

ترافیک تهران کمتر نشده؟

نه، زیادتر هم شده که کمتر نشده. ما قبلاً این همه مسافرکش نداشتیم تو خیابون‌ها. الان پژو سوار می‌کنه، پراید سوار می‌کنه، همه نوع ماشینی مسافر سوار می‌کنن. همه هم دو شغله، سه شغله‌اند.

خرجشان نمی‌رسد، مجبورند.

خرجی‌شون می‌رسه توقعشون بالاست. تجملات باعث شده که اینا شب و روز بدوند.

یعنی به خاطر کمی درآمدشان نیست؟

نیست. تجملات زندگی‌شونه. زندگی شده همش تجملات.

خیلی‌ها از بیکاری، مسافرکشی می‌کنند.

این‌جوری هم زیاد داریم. قبول دارم. واقعاً اگر یکسری کار کنن ما مخالف نیستیم. روزی‌دهنده خداست.

چه ساعتی در روز؟

مشخص نمی‌کنه. قبلاً می‌شد بگی مثلاً هفت صبح ترافیک می‌شه تا هشت صبح. ولی الان اصلاً نمی‌شه گفت. یک هو می‌بینی تصادف شده. چند تا ماشین روی هم رفته. یه ساعت باید بایستی. معمولاً زمستون، شش ماه دوم سال ترافیک سنگین‌تره تا شش ماه اول سال. (زنی با بچه کوچکی که سوار بر دوچرخه است به طرف ما می‌آیند. می‌خواهند از کنار نیمکت ما، همان‌جا که راننده تاکسی نشسته، بگذرند که یک چرخ دوچرخه به جایی گیر می‌کند. تا زن به کمک بچه بیاید راننده که تا همان لحظه بسیار جدی و کمی تلخ صحبت می‌کرد ناگهان با لحنی شیرین و مهربانانه شروع به حرف زدن با کودک می‌کند و در همان حال نیز دوچرخه را به آرامی به حالت عادی درمی‌آورد تا کودک بتواند عبور کند.)

با راننده‌های دیگر دعوای­تان می‌شود؟

دعوای بزن بزن نه. لفظی یه چیزی گفتیم. ما خندیدیم اون عصبانی شده. اوایل که راننده شدم دعوا زیاد داشتم. روزی یکی دوتا را داشتم. ولی الان نه. می‌ایستم، نگاه می‌کنم و می‌خندم. چون حساب کردم و دیدم اگر قرار بر این باشد یه روانی درست و حسابی می‌شم.

با عابران چطورید؟

(نگاهی می‌کند به دوردست‌ها و سری تکان می‌دهد.) با عابر که خیلی. با موتوری و عابر که نگو.

وقتی از عرض خیابان رد می‌شوند؟

کاشکی از عرض رد بشن! اگر از عرض رد بشن که خوبه. چه می‌دونم این‌جوری انحراف می‌رن. (با دست هوا را به جلو می‌برد.) یا مثلاً وسط خیابون می‌ایسته فکر می‌کنه! یه بوق که واسش می‌زنی تازه یادش می‌آد که وسط خیابونه! (شدیدا خنده‌ام می‌گیرد. یاد خودم می‌افتم. من، البته، هیچ‌وقت وسط خیابان نمی‌ایستم که فکر کنم! ولی بسیار پیش می‌آید که در حال عبور از عرض خیابان موضوعی فکرم را مشغول می‌کند و آن‌وقت تنها با شنیدن صدای بوق، یادم می‌افتد که خیابان دوطرفه است!)

ما ایرانی‌ها مدل‌های خارجی رو خوب یاد می‌گیریم. مدل لباس پوشیدن، موی سر درست کردن ولی از این ور خیابون رفتن به اون ور خیابونو یاد نمی‌گیریم. فقط می‌گیم کشورهای خارجی این‌جورن، اون جورن. ولی رفتار و کردار بعضی از خارجی‌ها رو یاد نمی‌گیریم. یعنی رفتار خوب اونها رو. ما باید الگو باشیم. چون مسلمونیم. رفتار و کردار ما باید غیر از اونا باشه. ولی متاسفانه بعضی از اونا بهتر از ما هستن. از رفتارشون، کردارشون، صحبتشون. حتی سازمان‌هاشون مثل بیمارستانا، راننده تاکسی بودن­شون، پلیس بودن­شون. تو این دوره زمونه، ما ملت فقط پولو می‌شناسیم. دیگه رحم و مروت نمی‌شناسیم. پرده حیا هم پاره شده. حیا نداریم. هرجا می‌ری سلام می‌کنی اگر دستت رفت تو جیبت جواب سلام می‌دن بهت، اگر نه که جواب نمی‌دن.

چند ساعت در روز رانندگی می‌کنید؟

من صبح ساعت هفت می‌شینم. شش‌ونیم یه ربع به هفت تا یک. یک می‌رم خونه. برا نماز و ناهار. جاتون خالی. من هرجا باشم ناهار می‌‌رم خونه. ساعت سه دوباره می‌شینم تا نه‌ونیم، ده شب. تا هروقت که به قول معروف حالشو داشته باشم. معمولاً تا همون نه‌ونیم، ده می‌شه. چون نمی‌شه بیشتر رانندگی کرد. اگر در اصل حساب کنی یک راننده باید پنج ساعت تو تهران رانندگی کنه. چون فشار ترافیک و فشار روحی رو آدمه. آدم عصبی می‌شه.

این عصبی شدن روی شما هم اثر گذاشته؟

مسلمه. من می‌گم یک راننده تاکسی واقعی که فقط شغلش رانندگی تاکسی باشه، نه واسه زنش مرد می‌شه نه واسه بچه‌اش پدر. به این دلیل که وقتی مرد می‌ره تو خونه زن می‌خواد صحبت کنه با مردش. چون مرد عصبانیه نمی‌شه. یکی، دو تا بشه دعوا می‌شه. بچه می‌خواد سؤال کنه از باباش، نمی‌شه. چون پدره عصبی می‌شه. همش رو اعصاب آدمه دیگه.

شغل‌های دیگر هم وقتی مرد آخر شب بیاید همین‌طور می‌شود.

بله. کلاً یک مریضی روحی مردمو گرفته و قابل درمان هم نیست. اون ثروتمنده همش چه کنم، چه کنمه. او نداره هم همین‌طوره.

این‌قدر ناامید نباشید. به این بدی هم نیست.

نه، می‌گه ماری است که تو آستین خودمون داریم پرورش می‌دیم. منظورم همون حریص شدن و دنبال پول بودن و تجملاته. چون زمان داره پیشرفت می‌کنه. ما مریض‌تر می‌شیم. بهتر که نمی‌شیم. هر زمانی که هر فردی خودشو درست کنه، یعنی همه خودشونو تک‌تک درست کنن، بهتر می‌شه. با یه نفر، دو نفر نمی‌‌شه.

روزهای جمعه و تعطیل هم کار می‌کنید؟

جمعه نه. تعطیل هم کار نمی‌کنم. به کارای ماشین می‌‌رسم. یا مثلاً یه جایی می‌ریم. زیارتگاهی، پارکی.

چقدر درآمد دارید؟

کار ما عین قماره. (باز با جدیت تاکید می‌کند.) عین قماره. هم برد داره، هم باخت. یک روز خوبه، یک روز بد. اینه که یکی می‌گه من برجی 300 هزار تومن، 400 هزار تومن درآمد دارم. اما یه‌هو یه تصادف می‌کنه، یه ماه ماشین می‌خوابه. ماشین خراب می‌شه، ده روز می‌خوابه. یا موتورشو بخواد تعمیر کنه 15 روز،20 روز می‌خوابه.

بالاخره در ماه چقدر درآمد دارید؟

من، والله هنوز خودم نفهمیدم چقدر درآمد دارم. ولی می‌بینم که هرچی امروز کار کنم فرداش هیچی ندارم. یعنی راننده تاکسی هیچی نداره. راننده تاکسی‌ای که فقط راننده تاکسی باشه.

حدوداً در ماه چقدر می‌شود؟

کل درآمدم 250 تا 300 می‌شه. نه، حدود 200 تا 250. ولی خرجم بیشتر از ایناست.

چرا رقم درآمدتان را پایین آوردید؟

به حساب روزی ده تومن خب، برج تعطیلی داره. یه روز می‌شه هشت تومن، هفت تومن، عرض کردم که کار ما مثل قماره. نمی‌شه گفت چقدر. خب ما هم مشکلات زندگی داریم.

با گرما چه کار می‌کنید؟

هیچی. چه کار می‌کنیم؟ بالاخره می‌سازیم. ما اگر یک ساعت کار نکنیم چیزی نداریم. گرما و سرما مال ماست. دود و دم مال راننده تاکسی است. غر و غر کردن مسافر مال ماست. بعضی مسافرا انگار صدقه سری به ما می‌دن. بعضی می‌گم نه که همه، تک و توکی پیش می‌آد.

وضع ماشین­تان چطور است؟

اذیت می‌کنه. به قول قدیمی‌ها می‌گن چه با سر راه بری کلاه کهنه می‌شه، چه با پا راه بری کفش ساییده می‌شه. ماشینم هرچی برونی، خرجش بیشتره. خرج می‌تراشه. تا یه تقی می‌کنه راننده دلش می‌ریزه پایین. دلهره اینکه چقدر باید خرجش کنه. مثلاً شب می‌ره خونه ماشین اگه یه صدای اضافه داشته باشه می‌گه خدا اگه صبح راه نیفتاد از کی بگیرم. یکی از صفات راننده تاکسی بودن اینه که پولش نقده. از چک و سفته خبری نداره. هرجا هم که خرج می‌کنه پول نقد می‌ده.

اگر راننده تاکسی نبودید دوست داشتید چه کاره می‌شدید؟

دوست داشتم کاسب باشم.

چه کسبی؟

هر کاسبی‌ای که باشه. کاسبی یه حسنی داره که با مردم رفت و آمد داره. کاسب دوست و آشنا خیلی پیدا می‌کنه. ولی راننده تاکسی مسافراش گذرین. برخورد آن‌چنانی ندارن. اگر یه جایی تو اداره‌ای گیر بیفتی دوستی یا آشنایی نداری. تاکسی اعتبار نداره. هیچ‌کجا اعتبار نداره. ولی کاسبی اعتبار داره.

بچه‌ها در مورد کار شما چه نظری دارند؟

بچه‌ها می‌گن شغل­تو عوض کنم. چون خودم هم خسته شدم. اونام می‌گن برو دنبال کاسبی. می‌دونی 90 درصد اختلافات خانوادگی که پیدا می‌شه رو اثر نداریه. ما همیشه دستمون خالیه.

منزل مال خودتان است؟

خونه خودمونه. خونه مال زمین قدیمیه. من دار و ندارم مال زمانیه که کارگر بودم. اون زمان که کارگر نونوایی بودم یک تکه زمین خریدم تو نایین. با کارگری. با همون روزی 20، 30 تومن، 40 تومن یه زمین خریدم. خرد خرد ساختم. خونه ساختم تو شهرستان نایین. بعد فروختم اینجا یه خونه 75 متری خریدم. یه خونه 400 متری رو فروختم یه خونه 75 متری خریدم. آخرای امامزاده حسن. خدا را شکر. تقریباً 12، 13 ساله خریدم دومیلیون و خورده‌ای. الان اگه بود نمی‌تونستم. الان معادل همون خونه، دومیلیون و پانصد، بدهکارم.

کارم تمام شده. به ساعتم نگاه می‌کنم. می‌بینم یک ساعت از وقتش را گرفته‌ام. در حقیقت یک ساعت مانع کار کردنش شده‌ام. به او می‌گویم اگر اجازه بدهد به شکلی این یک ساعت را جبران کنم. چشمانش را که در آن خلوصی بی‌ریا ته‌نشین شده به درخت روبه­رویش می‌دوزد. بعد با دستش به آن اشاره می‌کند و می‌گوید: “خب، زیر درخت نشستیم. هوا خوردیم. انگار پارک آمده باشم.” بعد نگاهی به من می‌کند و ادامه می‌دهد: “این‌قدر وجودشو داریم که یک ساعت” خلاصه هرکاری می‌کنم نمی‌پذیرد. حالا نوبت اوست که سؤال کند.

اصلاً چطور شد منو انتخاب کردید؟

صبح که سوار تاکسی شما شدم و حرف‌های شما با مسافرتان را شنیدم به خودم گفتم باید آدم باتجربه‌ای باشید.

اصلاً چرا این کار را می‌کنید؟

برای اینکه مردم که از کنار هم رد می‌شوند نسبت به هم (زودتر از من خودش می‌گوید: بی‌تفاوتند.) بله. شاید از این راه مردم بیشتر با هم آشنا شوند.

تاریخ و محل چاپ : چهارم مرداد ماه سال 1380 در صفحۀ گزارش روزنامۀ همبستگی زیر عنوان " پشت چهره ها "

نظرات 1 + ارسال نظر
مجازی سه‌شنبه 12 دی 1396 ساعت 16:27 https://codebox.ir/

رانندگی هم شغلی که اعصاب میخواد و واقعا هم سخته

واقعا آن هم در شهری مثل تهران

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.