پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

32 ساله ساعت تعمیر می کنه

این کار رو به نابودیه!


هر دفعه که ساعت خودم یا ساعت یکی از افراد خانواده را پیش او می ­بردم برای تعمیر، چهرۀ همیشه جدی، گرفته و بی ­حرکت او مرا به این فکر می ­انداخت که شاید حاصل سال­ ها کار با قطعات ظریف موتور ساعت­ های مختلف، همین باشد.

مغازه، در اصل ساعت فروشی است. و او پشت ویترینی پر از بند ساعت، در کنار میز حاوی وسایل تعمیرش در حال کار است.

***

این کار را از کی شروع کرده اید؟

از سال 1346 ، آن سال­ ها حدود 14، 15 سالم بود. این انگیزه همیشه با من است که فکر می ­کردم در این سن و سال کار کنم بهتره، تا ادامۀ تحصیل بدم. هم دستم تو جیب خودم بره، هم سربار پدر و مادر نباشم. روی همین حساب ترک تحصیل کردم و مشغول این کار شدم. درضمن عمو و برادرم هم تو این کار هستن. ما هم ناخودآگاه به طرف اینها کشیده شدیم. الان یه چیزی حدود 32 ساله که این کار رو ادامه می­ دم.

پدرتان مشکل مالی داشتند؟

مشکل، که آن موقع اکثر خانواده­ ها مشکل داشتند. البته در خانوادۀ من مشکل به آن صورت نبود. من، خودم اصلا" حساب این را داشتم که تحصیل را ول کنم و برم سر یک کاری که دستم تو جیب خودم بره!

کلاس چندم بودید؟

دبیرستان، سال اول بودم. موقع ترک تحصیل اصلا" به هیچ­ وجه این کار را بلد نبودم. اون موقع علاقه­ ای هم به این کار نداشتم. ولی چون ترک تحصیل کرده بودم و آنها هم به این کار مشغول بودند، پیشنهاد دادند حالا که نمی­ خوای درس بخونی حداقل بیا یک صنعت یاد بگیر.

پدرتان مخالفتی نداشت؟

نه، به این دلیل که من اکثر اوقات زنگ­ های فیزیک و شیمی از کلاس درمی ­رفتم و مشغول بازی فوتبال می­ شدم. البته اگه من اون فوتبال را ادامه می ­دادم خیلی موفق ­تر بودم تا این کار ... ولی تو فوتبال که بازی می ­کردم همیشه دروازه­ بان می ­ایستادم. طبق معمول هم همیشه زانوهام زخمی بود.

چقدر طول کشید تا کار را یاد گرفتید؟

سال­ های 50، 51 من کاملا" به صورت حرفه ­ای تو این کار بودم. اول چند سال با عمو و برادرم کار کردم. بعد به صورت پراکنده از بازار تهران به بازار تجریش رفتم. چهار سالی هم بازار تجریش بودم. بعدا" موفق به دریافت جواز کسب شدم. بعد هم یه مغازه در سال 58 خریدم و مشغول به کار شدم. تا سال­های 70. از 70 هم به علت نبود پشتوانه مجبور شدم مغازه را بفروشم.

یعنی درآمد نداشتید؟

من سال 63 ازدواج کردم. به علت ناکافی بودن درآمد، مغازه را فروختم و تبدیل به خونه ­اش کردم. این جوری حداقل می ­دونستم از نظر مسکن مشکلی ندارم. حرفۀ ما طوری است که به قول عیال مربوطه که می ­گوید، شما کارتون چون با دسته، یک نوع جراحی می ­شه به حساب آورد و اصلا" خیلی راحت­ تره اگر مغازه نداشته باشی و در جاهای دیگه یا تعمیرگاهای دیگه ادامه بدی. چون کار دست است و احتیاج به چیزی نداره. الان هشت، نُه ساله که اینجا مشغول کار هستم.

قبل از انقلاب که هنوز بازار مشترک نبود، وضع این کار خیلی بهتر بود. چون کارخانه­ های ساعت ­سازی اصیل که در درجۀ اول مربوط است به سوئیس و در درجۀ دوم به ژاپن، ساعت­ هایی که می ­ساختند، سازمان داشتند. سیستم­ هایی داشتند که وقتی باز می ­کردی واقعا" لذت می ­بردی. ولی حالا کشورهای بازار مشترک مثل سنگاپور، مالزی و تایوان ساعت­ هایی تولید می ­کنند همه پلاستیکی. یک بار مصرف.

یعنی واقعا" قابل تعمیر نیستند؟

این ساعت­ ها را خودشون وقتی خراب شد می­ اندازند دور. برادر بزرگم آلمان است می­ گوید این ساعت­ ها را که می­ آرند اصلا" به تعمیر نمی رسد. در ایران است که وقت روی این چیزا می گ­ذارند. یا مثلا" به تعبیری می­ گویند تعمیر کارهایی که در ایران هستن هیچ جا ندارن. همکارانی که تو این کار هستند سلیقه ­ای کار می ­کنند. یعنی اینکه بعضی­ ها مراحل اصلی را طی نمی ­کنند. یعنی ساعت را از تو قابش درمی ­آرند کاملا" خود موتور را می ­اندازند تو بنزین. بعدهم یه باد می ­گیرند که بنزین بپرد. بعد یه روغن بهش می ­زنند. بدون اینکه چرخ­ ها باز بشه و سیستم ساعت پیاده بشه. یه زمان هست که تعمیرکار ساعت را کامل باز می ­کنه و ساعت روی اصولش بسته می ­شه تا تمام چرخ ­ها کنترل بشه. ساعت وقتی باز نشه اگه نقص فنی داشته باشه که عیبش گرفته نمی­ شود و ما چقدر ساعت را بد نگه می ­داریم. تنها چیزی که بهش اهمیت نمی ­دیم ساعته. ( حالت گرفتگی همچنان بر چهره­ اش مسلط است و از عمق چشمان او به اطراف خیره می ­شود.)

چند سال بازار تهران بودیند؟

10 سال بازار بزرگ تهران بودم. با عموم اونجا بودم. عموم از جنگ دوم جهانی آمدن ایران. یک رگشون می­ خوره به روس ­ها.

خود شما اهل کجا هستید؟

خودم ایران دنیا آمدم. خیابان امیریه. یکی از قدیمی ­ترین خیابان­ های تهران.

چند خواهر و برادر دارید؟

ما چهار تا برادریم، یک خواهر. برادر بزرگم استاد دانشگاه بود که بازنشسته شد. یکی­ شون در تهران تعمیرات ساعت داره. البته جداست. یکی هم بازنشستۀ بانک است.

اینجا شریک هستید؟

شریک نیستم. قسمت تعمیراتش را اجاره کردم. الان مغازه­ های بزرگ را غرفه­ بندی کرده اند. میز میزش  کرده اند. اینجا قسمت تعمیرش فقط دست من است. یک چیزی حدود 100 تومن ماهی. پول پیش ندادم. آشنا هستند. پدرشان را از سال 46 در بازار، چون در یک طبقه بودیم، می­ شناسم. همکار ندارم. تنها هستم. البته من احساس می­ کنم این کار رو به نابودی داره می ­ره.

چرا؟

علتش، فکر می ­کنم سازندگان ساعت به این مسأله پی بردند چیزهایی که در کشورهای جهان سوم ساخته می­ شه در حد استاندارد نیست. از یه مشت پلاستیک ساخته شده. خودشون می ­گن عمر مفیدش دو ساله. بعد از دو سال هم قابل تعمیر نیست. این ساعت­ ها قاچاقی وارد می­ شه. از زاهدان. یه سری از دوبی می ­آرن. یه سری از سنگاپور و چین وارد می ­شه. کنترل مشخصی هم روش نیست. ساعت ­هایی مثل اومگا که مارک معروف دارن، ساعت ­های سوئیسی و ژاپنی که نمایندگی ­های خاصی داره درسته که ساعت ­هایشان گران است ولی گارانتی دارد.  ادامه مطلب ...