پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

کار دیگه ای از دستم برنمی آد


فکر نکنم بتونم جواب بدم!


فصل ذرت، بلال می فروشد. ذرت که تمام شود، کیک و کلوچه. گاهی بساط ظرف های پلاستیکی پهن می کند. پلاستیکی اما پر تنوع. کنار ظرف ها پسر بچه ای می نشیند. مشتری که می آید از پسر می خواهد که جنس را به او بدهد و پول بگیرد. یک نوع آموزش. از کفش هایش، یکی پاشنه ای توپر دارد. چندین سانت، شاید ده. برای جبران کوتاهی یک پا. صورتش، همه وقت گرفته است. انگار در پوستش تنیده شده. اما عبوس نیست. فقط "شادی" نمی تواند حتی لحظه ای بر آن گرفتگی سایه اندازد. لبخند هم اگر بزند، به سرعت در آن چهره منزوی می شود.

***

وقتی گفتم می خواهم با او حرف بزنم برای روزنامه، اول خیلی آهسته، آرام و باحجب و حیای زیاد با سرش اشاره کرد: "باشه." ولی بعد در همان حالی که من داشتم یک جای مناسب برای نشستن پیدا می کردم، باز با همان آهستگی که از خجالتش بود، گفت:" فکر نکنم بتونم جواب بدم." گفتم: می تونی چون فقط از زندگی خودت می پرسم.

چند سالتان است؟

36 سال.

(یکه می خورم! 36 سال؟... به نظر 46 ساله می آید.)

ازدواج کرده اید؟

بله. سال 42 ازدواج کردم. چهار تا بچه دارم. سه تا پسر، یه دختر. بزرگه 16 سالشه. یکیش اول راهنماییه. یکیش سوم راهنماییه. یکیش اول دبیرستانه. زنم 30 سالشه. خونه داره.

کارتان چیست؟

شغلم همین کنار خیابونه. بساط دارم. آدامس، سیگار و کلوچه. قبلا" بلال می فروختم. دیگه الان بلال نیست. فعلا" همینو دارم. دیگه چیز اضافه ندارم برای فروش.

جنس ها را از کجا می خرید؟

از مولوی می خرم. آدامس، همه چی را.

چقدر درآمد دارید؟

معلوم نمی کنه. دو تومن داشته باشم. هزار و پانصد باشه، روزی. بلال که بود دو، سه تومن داشتم. روزای تعطیلی نیستم.

منزل از خودتان است؟

اجاره ایه. ورامین قرچک. اجاره ماهی 25 تومن. پیش یه تومن. (یک میلیون تومان.) توی این خونه الان سه سال می شه که هستیم قبلا" جای دیگه بودیم تو همون محل. اون جا پیش 800 تومن بود. ماهی 10 تومن. (عابران از او سیگار می خرند. پاکتی، نخی.)

چند تا اتاق دارد؟

دو تا اتاق داره. یه پذیرایی، یه آشپزخونه، حمام. همه چیز داره. آب، برق، گاز.

چند وقت است دستفروشی می کنید؟

من از 63 دستفروشی می کنم. قبل از این، که پام سالم بود، کشاورزی می کردم. توی پاکدشت ورامین. تو زمین مردم. روزانه می رفتم. جو، گندم و گوجه. من 10 سال کشاورزی می کردم.

(حالا می فهمم دلیل آن گرفتگی عمیق چهره اش را که مثل پنجه ای آهنین روح و روانش را در خود می فشارد.)

چه اتفاقی برای پایتان افتاده است؟

پام ... تصادف کردم. تو ورامین. با ماشین. شب زد. پیاده بودم. داشتم از اتوبان رد می شدم. زد دیگه. پل عابر نداشت. یه پام هشت سانت، نُه سانت کوتاهه. یه سال خوابیده بودم بیمارستان. هشت تا عمل کردم. قوزک پا خراب شده بود. پوسیده بود. یه ماهی، دو ماهی موند. خراب شد. پام را داده بودم شکسته بند جا بندازه. ولی درست نشد. اولش رفتم پیش شکسته بند. بعد که خوب نشد دیدم زیاد اذیت می کنه رفتم دکتر. ولی کار از دست رفته بود. دکتر رفتم. گفتم شاید خوب بشه. مایه نداشتم. دستم خالی بود. اینم یکی دیگه کمکم کرد رفتم بیمارستان. قرض کردم.

(مردم در حال عبور با او سلام و احوالپرسی می کنند. می گویم مثل اینکه همه شما را می شناسند. می گوید:" 16 ساله این محلم دیگه.")

یه سال بیمارستان بودم. یه سالم خونه بودم. یه سال خونه خوابیدم. یه سال و نیم تو گچ بود. پلاتین داشت. کسی که تصادف کردم باهاش، یه خورده خرج داد و گذاشت رفت. پام که خوب نشد. اولش که پهلوی شکسته بند بود پولش رو داد. فکر کردم خوب می شه. رضایت دادم رفت. ولی پام خوب نشد. قرض ها را کم کم کار کردم، همین کنار خیابون، دادم. الان هم وضع مالیم خوب نیست. درآمدم بد نیست. ولی زندگیم با چهار تا بچه نمی چرخه. شهرداری می آد می گیره. این ده تومن و پنج تومن کجا را می گیره.  ادامه مطلب ...