به مو رسید ولی پاره نشد
قبلا از این خیابان رد شده بودم و با دیدن مغازه های لوازم التحریر فروشی که مثل کوپه های قطار در یک دست خیابان کنار هم ثابت ایستاده بودند به ذهنم آمده بود که روزی به سراغ شان بروم و با یکی از فروشنده ها مصاحبه کنم.
امروز همان روز است. از پیاده رو جلوی مغازه ها را رد می شوم و در همان حال راه رفتن به فضای داخل آنها از شیشه سرک می کشم ببینم مشتری دارند یا نه. از مشتری دارها می گذرم. در بی مشتری ها به چهره ی فروشنده نگاه می کنم تا تصمیم بگیرم بروم داخل یا نه. به مغازه ای می رسم کمی درازتر از حد معمول که پشت میزی کنار شیشه زنی نشسته است. ادامه ی نگاهم در داخل مغازه به مردی می رسد که او هم پشت میزی نشسته.
دو فروشنده در یک مغازه بنا به تجربه ی من، کار را سخت می کند چون یکی در حضور دیگری حس خوبی ندارد که راحت از زندگیش حرف بزند. می خواهم از این یکی هم بگذرم که در آنی به ذهنم می آید که فاصله ی دو میز به حدی هست که کار را مشکل نکند. پس می روم داخل.
فروشنده ی زن وقتی موضوع کارم را می شنود با تعجب می خندد و می گوید:" من الان باید یک سری اطلاعات با کامپیوتر بفرستم برای یک مشتری. گوشیم هم خیلی زنگ می خوره. برین عصری بیایین. "
عصری چه ساعتی؟
مثلا چهار و نیم یا پنج.
امروز عصر که نمی تونم. ببینین کار راحتی یه. من از بچگی تون می پرسم. هر چی یادتون هست بگین.
بچگی خیلی خوبی داشتم.
خیلی هم عالی. من فقط از همین زندگی تون می پرسم. چیز دیگه ای نمی خوام.
آخه من تجربه ی خاصی ندارم تو زندگی.
فکر می کنین ندارین. اگر بذارین من سؤال کنم خودتون می بینین چقدر تجربه دارین.
در حالی که در طول همین چند دقیقه گفت و گو مدام می خندد ( و من هم البته همراه با او می خندم ) می گوید:" من تازه دارم زندگیمُ شروع می کنم. "
خب، همینُ به من بگین. همین تجربه ی شما خوندنش به درد جوونای هم سن شما می خوره. اگر گذاشته بودین ضبط گوشیم را روشن کنم تا حالا نصف مصاحبه انجام شده بود! ( یک دفعه در چشمانش برق خاصی می بینم. )
شما فکر می کنین من چند سالمِ؟
دقیق تر به صورتش نگاه می کنم و می گویم: حدود 24، 25 سال.
ذوق زده می گوید:" زدی تو خال. درست 24 سالَ مِه. "
وقتی بالاخره راضی می شود کاغذ های یادداشتم را از کیفم درمی آورم و روی میزش می گذارم. تا چشمش به سؤالاتم می افتد می گوید:" سؤالاتونُ نوشتین؟ "
بله دیگه. راحتِ. من می پرسم شما جواب بدین. ادامه مطلب ...