پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

سفر اول به امریکا

داخل ماشین جلوی آپارتمان


اولین آپارتمانی که با هم خوابگاهی ام اجاره کردیم هم خودش کوچک بود هم در فضای خیلی جمع و جوری ساخته شده بود. در کل فقط چهار یا پنج آپارتمان بود در یک ردیف کنار هم با یک زمین آسفالته ی خالی رو به روی آپارتمان ها برای پارک ماشین.

من و هم اتاقیم در دو رشته ی مختلف درس می خواندیم. در نتیجه برنامه ی کلاسی مان با هم فرق داشت. من پیاده یا با دوچرخه رفت و آمد می کردم. کلاس های دانشگاه را اغلب پیاده می رفتم. اگر داخل شهر کار داشتم با دوچرخه می رفتم. گاهی هم اتفاق می افتاد که با هم اتاقیم هم زمان کلاس های مان تعطیل می شد یا برای انجام کاری با هم به شهر می رفتیم و در برگشت با ماشین او به خانه برمی گشتیم.

در این روزها که با ماشین با هم به آپارتمان برمی گشتیم وقتی می رسیدیم و او ماشین را خاموش می کرد بلافاصله از ماشین پیاده نمی شدیم. مدتی، یادم نیست چه مدت، همین طور در ماشین می نشستیم. چون می دانستیم به آپارتمان که برویم بعد از عوض کردن لباس و خوردن چیزی و یک استراحت کوتاه، باید شروع کنیم به درس خواندن!

می نشستیم داخل ماشین. بیشتر مواقع با هم حرف هم نمی زدیم. ساکت به آپارتمان ها که رو به روی مان بود نگاه می کردیم و بعد به آپارتمان خودمان که انگار منتظر بود ببیند بلاخره کی این دو نفر ساکنش از ماشین دل می کنند می رفتیم.

البته همیشه هم پیش می آمد که ناخودآگاه چشم مان به هم می افتاد و آن وقت بود که از خنده ریسه می رفتیم. نمی دانم اگر در آن حالت یکی از همسایه ها ما را در ماشین می دید که ساکت و بی حرکت نشسته ایم و پیاده نمی شویم یا اینکه می خندیم ولی باز هم پیاده نمی شویم چه فکری با خود می کرد ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد