مثل جارو برقی برای بادام ها
شهر چیکو که من در دانشگاه آن درس می خواندم شهر کوچکی در شمال ایالت کالیفرنیا بود. شهری با خاکی حاصلخیز که در اطرافش پر از باغ های درخت بادام بود. وقتی در اطراف شهر پیاده روی می کردیم و از کنار این باغ ها رد می شدیم می دیدیم که بادام های رسیده زمین را مثل فرشی پوشانده اند.
کنجکاوی امان نمی داد! مجبورمان کرد از افرادی که در باغ ها بودند بپرسیم چرا بادام ها را این طور رها کرده اند. می گفتند:" مزد کارگر بالاست. صرف نمی کند برای چیدن بادام ها کارگر بگیریم. باید دستگاهی بیاریم که این بادام ها را مثل جارو برقی از زمین جمع کند. "
حاصلخیزی خاک شهر به حدی بود که وقتی تابستان در داخل شهر پیاده به این طرف و آن طرف می رفتیم در کوچه ها درخت هایی می دیدیم که میوه های رسیده و آبدار به شاخه های آنها می درخشیدند. آلو و هلو بیشتر از همه در خاطرم مانده است. ما با احتیاط زیاد که شاخه ای نشکند از خودمان پذیرایی مفصلی می کردیم. و خیال مان هم راحت بود چون درخت ها در کوچه و کنار خیابان ها بودند و اگر ما خودمان را مهمان نمی کردیم میوه ها به شاخه های درخت می خشکیدند. ادامه مطلب ...