یک طرفدار پر و پا قرص پلو سفید ایرانی
خوابگاه قسمت غذاخوری نداشت. هر اتاق که شاید بهتر باشد بگویم هر سوئیت برای خودش اتاقی جداگانه به عنوان آشپزخانه داشت تا دانشجویان برای خودشان غذا بپزند.
هم اتاقی فیلیپینی ما که دختر به اصطلاح ریزه میزه با قد نسبتا کوتاهی بود وقتی برای اولین بار پلو آب کشیده و مجلسی ما را خورد بسیار خوشش آمد. بعد از یکی دو بار خوردن پلو سفید و ساده از من قول گرفت که هر وقت پلو سفید می پزم حتما یک بشقاب برای او نگه دارم.
خورش نمی خواست فقط پلو سفید دم کشیده! بعضی شب ها که دیر به خوابگاه می رسید با اینکه شام خورده و سیر بود اگر می دید که یک بشقاب پلو برای او گذاشته ام حتما قبل از خواب با اشتها پلو سفیدش را می خورد! او پلو می خورد من می خندیدم و سر به سرش می گذاشتم که چطور با شکم سیر یک بشقاب پلو می خوری؟ خب، بذار فردا بخور. او هم در جوابم می خندید ولی یک بشقاب پلو را تا آخر می خورد.
برایم جالب بود که با اینکه کلا خیلی خوش خوراک بود ولی همیشه اندام مناسبی داشت و اضافه وزن هم پیدا نمی کرد. الان که دارم این خاطرات دور را می نویسم به ذهنم می آید که شاید همان قدر که خوش خوراک بوده خوش ورزش هم بوده و فعالیت های ورزشی و فیزیکی زیادی داشته. شاید. من که هیچ وقت از او نپرسیده بودم.
عالی
ممنون فریبا جان