54 ساله شغلم همینه
شتابی در انجام کارهایش ندارد. آرام حرکت می کند. این متانت او در رفتار گویا از علاقه ای که به چرم دارد به او رسیده است. چرم وسیلۀ کارش است. با شیفتگی از چرمهایش صحبت می کند و از چیزی هایی که با چرم می سازد. مثل پدری که با افتخار از کارهای فرزندانش بگوید. وقتی کیفی را به مشتری نشان می دهد با لذت چرم آن را نوازش می کند و تو فکر می کنی تا وقتی با چرم هایش کار می کند هیچ چیز نمی تواند آرامش او را بگیرد. اما، فقط شنیدن جملۀ " این کیف چقدر گران است " چنان به سادگی او را خشمگین می کند که اگر از قبل او را نشناسی فکر می کنی همیشه همین طور در جوش و خروش است. اما خشم او هم فقط یک لحظه است. زود می رود وقتی با دل آزردگی می گوید:" نه، شما چرم نمی شناسید. شما عادت به پلاستیک کرده اید. "
***
آیا همۀ کالاهای داخل ویترین کار خودتان است؟
( مسیحی است و فارسی را با لهجۀ صحبت می کند.) خودمون سازنده هستیم. تولید می کنیم. به جز کفش همه چی. کیف، کمربند، کیف های پول، سامسونایت، کیف دستی ولی کلا" از چرم. مواد اولیه چرم است.
کارگر دارید؟
خیر، یه موقع داشتیم قبل از انقلاب. حالا نداریم. الان با پسرم با هم کار می کنیم. بعد از انقلاب هم دو تا کارگر داشتیم. خودشون رفتند به کارها دیگه. کار ما را ادامه ندادند. در حدود هشت، نُه ساله با این پسرم کار می کنم. این از کوچیکی این کارو یاد گرفت. وقتی مدرسه می رفت. من از اول تو خونه کار کردم. 20 سال متوالی کارم شده بود کیف، کمربند و بند ساعت. بعد از اون 34 ساله که من مغازه داری می کنم. بعنی کل شغلم 54 ساله.
مواد اولیه را چطور تهیه می کنید؟
از بازار. چرم، چسب، نخ و سوزن همه چی. اون موقع با چک خرید می کردیم. سه چهار ماهه پرداخت می کردیم. الان هم همونه.
اوایل که در منزل کار می کردید سفارش می گرفتید؟
هم سفارش می گرفتم هم همین طوری جنس ها را به مغازه ها می بردم. هر کی می خواست برمی داشت. تو منزل کار می کردم با زحمات زیاد. اون موقع به قیمت روز می فروختم. اونکه آشنا بود می خرید. اونکه ناآشنا بود نمی خرید یا با هم به توافق می رسیدیم می خرید. اون موقع مثلا" حساب کن یه بند ساعت می دادیم 15 زار، دو تومن. شاید ماهی 500، 1000 تومن و 2000 تومن می شد. نمی دونم، ولی از لحاظ خرج زندگی به اون صورت مشکلی نداشتم.
وقتی کار مغازه را شروع کردید با همین مغازه بود؟
از اول همین مغازه آمدم. مغازه را خریدم. 1345 این مغازه را خریدم. همش با بدهکاری خریدم. همه را از مردم پول گرفتم خریدم. مدت سه سال طول کشید بدهکاری رو دادم.
خیلی خوب پس دادید؛ در زمانی نسبتا" کوتاه؟
یه هنرمند اگر اینم نتونه زندگیش فلجه که.
اوایل چه چیزهایی می ساختید؟
از اول کمربند، کیف پول و بند ساعت می ساختم. بعد از اون کارهای بزرگ و شروع کردیم. کیف های دستی مردانه، زنانه، کیف های پول و جاکلیدی. همه چی الان می سازیم.
هیچ وقت سراغ کفش نرفتید؟
تخصصم نبود. ( لحظه ای دست از کار نمی کشد. سؤال ها را به سختی جواب می دهد. احساس می کنم کلمه ها را به زور از ذهنش بیرون می کشم. ذهنی که در حین کار باید فقط در اختیار چرم باشد. بعد از هر جواب در سکوت عمیقی فرو می رود و من ناگزیز، سؤال دیگری می پرسم.)
چطور شد این کار را یاد گرفتید؟
پدرم کفاش بود. از کفاش های برجسته. از ارمنستان شوروی آمده بود. بعد از جنگ جهانی اول. بعد من تو مغازۀ پدرم دیدم یه چیزایی یاد گرفتم در ارومیه. من اونجا متولد شدم. پدرم از ارومیه آمد تهران بعد از جنگ جهانی دوم. 20 سالی در ارومیه بود. 1928 از ازمنستان آمد ارومیه. ارومیه وضع شون بد نبود. اون زمان می دونید حزب بازی بود. پدرم مخالف بود. به خاطر امنیت آمد تهران که تهران شهر بزرگیه. من همین جوری یاد گرفتم، به عنوان شاگردی نه. ادامه مطلب ...