یک تن سالم
یک کیسه پول
قبل از اینکه وارد مغازه اش بشوم از پشت شیشه دیدم که با تلفن صحبت می کند. نرفتم داخل. چند دقیقه ای بالا و پایین رفتم. مدتی هم اجناس داخل مغازه را نگاه کردم. دیدم بعضی از ویترین ها خالی است. صحبتش با تلفن ادامه داشت. رفتم تو . سلام کردم و مشغول دید زدن اجناس شدم. صحتبش که تمام شد کارم را گفتم. قبول کرد.
***
یک صندلی گوشۀ مغازه اش بود. اجازه گرفتم تا آن را نزدیک پیشخوان بگذارم و شروع کنم. تا خواستم روی صندلی بنشینم یک دفعه کنار صندلی اش پشت پیشخوان چشمم به کالسکۀ بچه اش افتاد که خوابیده بود. گفتم: صدای صحبت ما بیدارش نکند. خیلی راحت گفت:" نه طوری نیست. سرشو گرم می کنم."
شما صاحب مغازه هستین؟
اجاره است.
چی می فروشین؟
ظرف های بلور و کریستال برای کادو دادن. ولی می خواییم صنفمون رو عوض کنیم.
به چه صنفی؟
احتمالا پوشاک.
چرا؟
پوشاک از وسایل مصرفی مردمه.( به اجناس ویترین ها اشاره می کند.) اینها کادوییه. الان گرون شده. مردم بیشتر رو می آرن به چیزای مصرفی مثل شکلات. دیگه کسی می خواد بره مهمونی نمی اد یه دست گیلاس بخره. می ره شکلات می خره.
چند ساله کادویی می فروشین؟
الان تو شیش ساله. جنسامون اگه می بینی کمه چون حراج زدیم.
چند وقته تصمیم گرفتین صنفتون رو عوض کنین؟
پنج، شیش ماه شده.
چقدر اجاره می دین؟
ماهی سه میلیون، پیش 25 میلیون که گفته 30 باید بکنیم.
قبل از این مغازه چه کار می کردین؟
مغازه نداشتیم. من مربی مهد بودم.( تعجب می کنم. مربی مهد بودن و بعد فروشندگی!)
از مربی مهد چطور اومدین به این کار؟
چون این کار شوهرمه نخواستیم فروشنده بگیره. شوهرم می خواست حقوق 600، 700 بده. حقوق مربی مهد 200 بود.
ماهیانه بهتون حقوق می ده؟
( خنده اش می گیرد.) نه دیگه. الان اومدم کمک خرج اون شدم.
کدوم شغل رو بیشتر دوست دارین؟
مربی مهد با اینجا فرق داره. اونجا با بچه ها سر و کار داریم اینجا با مردم.
(بچه در کالسکه اش مختصر تکانی می خورد. برای اینکه بیدار نشود کالسکه را چند بار تکان می دهد.)
خودتون کدوم کار رو بیشتر دوست دارین؟
مهد کودک رو. با بچه ها کار کردن خیلی راحت تره تا با مردم سر و کله زدن.
( چهره اش آرام است. کاری را که دوست داشته برای مصالح خانواده رها کرده و از این تصمیم راضی است.)
چند سالتونه؟
من آبان که بیاد می رم تو 30.
( مشتری می آید . جنسی انتخاب می کند و برای پرداخت کارت می دهد. کارت را در دستگاه کارتخوان می کشد. بچه بیدار می شود. و او ساده و آرام حواسش به همه جا هست.)
چقدر درس خوندین؟
من دیپلمم. ولی مدرک جهاد دانشگاهی تو رشتۀ کودکیاری دارم. مدرک مخصوص کودکیاری برای شغل مربیگری مهد. از جهاد دانشگاهی گرفتم.
دوره اش چند ساله بود؟
دو سال.
پس خیلی به مربیگری علاقه داشتین؟
شش سال تو مهد بودم. سال شیشم اجباری شد داشتن این مدرک. رفتم گرفتم.
مدرک گرفتین بعد کارتون رو عوض کردین؟
نه، دو سال دیگه هم کار کردم. شوهرم که کارش رو عوض کرد گفتم کی رو بگیره، کی رو بذارم. خودم آمدم.
پیشنهاد شما بود یا شوهرتون؟
شوهرم.( تأکید در چهره اش موج می زند؛ یعنی البته پیشنهاد او بوده. قبلا گفته بود برای اینکه جلوی هزینه را بگیرند.)
شما مخالفتی نداشتین؟
نه دیگه. خودم دوست داشتم. بهتر از مهد کودکه که 200 تومن بگیرم. شوهرم با این مغازه بعد از ظهرها کار داره. اگه این کارو نمی کردیم اون بعد از ظهرها بیکار بود.
ادامه مطلب ...