زخمه بر ساز زندگی
در پاساژی دنبال زن دستفروشی می گردم که یک بار در آنجا دیده ام. فروشنده ها می گویند معمولا" از ساعت دو یا سه بعدازظهر می آید. ولی آن روز نیامده. چرخی داخل پاساژ می زنم شاید او را ببینم. مرد مسنی با موهایی یکدست سفید و چثه ای بسیار کوچک جلوی مغازهای ایستاده و ساز می زند. هنوز چند قدمی از او دور نشده ام که صدای آوازی قدیمی به گوشم می رسد. بی اختیار برمی گردم.
چه سازی می زنید؟
چگور می زنم. ( من که تا به حال اسم این ساز را نشنیده ام آن را با خودم تکرار می کنم و دوباره می پرسم تا مطمئن می شوم. )
چند سال است چگور می زنید؟
من از 36 سال پبش تا حالا کار دیگه ای ندارم. همین شغلمه.
تمام هزینۀ زندگی تان از این راه تأمین می شود؟
همۀ زندگی مون از این راه می گذره. چهار تا دختر و پسرم ( دو تا دختر، دو تا پسر ) با همین عروس شدن، داماد شدن. همه شون هم درسشونو تموم کردن.
اهل کجا هستید؟
اهلیتم طرف بویین زهراست. همون که زلزلۀ سال 41، 10 شهریور خرابش کرد.
از چه سالی تهران آمدید؟
ما تقریبا" 43 آمدیم تهران. به خاطر زلزله. چون زندگی مون زیر آوار مونده بود. مادرم، برادرم، همه. موقع زلزله یه دختر داشتم. شش ماهش بود. ما بیرون تو حیاط خوابیده بودیم. چیزی مون نشد. تو یه خونه بودیم. مادرم و برادرم و بچه هاش تو خونه خوابیده بودن. خونه ها از این گنبزی ها بود قدیم. ( سعی می کند با دست شکل خانه را نشان دهد. ) خشت خام بود. تیرآهن نبود که. من زنم و بچه تو حیاط خوابیده بودیم. یه برادرم با چهار تا بچه هاش از بین رفتن. مادرم از بین رفت. بعد اومدیم تهران.
کارتان در بویین زهرا چی بود؟
کشاورزی داشتیم. دامداری داشتیم. دیگه دلم سرد شد. دلگرمی نداشتم. همه رو فروختم اومدم تهران. دوسه تا اتاق بود. ( دوباره یاد زلزله می افتد. ) تخت گذاشته بودیم تو حیاط. اونجا سرد بود. ما عادت داشتیم رو تخت، پتو می کشیدیم. می گفتیم حیاط خنکه. اونا به خاطر سرما تو اتاق خوابیده بودن.
تهران آمدید چند سالتان بود؟
متولد 1311 هستم. من 43 اومدم تهران. یعنی 11 از 43 دربیاد 32 سالم بود.
در تهران چه کار می کردید؟
همین. تو کافه ها می رفتیم با این. ( به سازش اشاره می کند. )
زدن ساز را کجا یاد گرفتید؟
علاقه داشتم. پیش یه ارمنی یاد گرفتم.
از چند سالگی یاد گرفتید؟
از 15 سالگی. علاقه داشتم. روزها می رفتم دامداری.شبا برمی داشتم می زدم، برای خانواده. اونجا ضبط و گرام که وجود نداشت. همسایه ها جمع می شدن. خودم هم علاقه داشتم می زدم.
چقدر طول کشید که ساز زدن را یاد بگیرید؟
خیلی علاقه داشتم. یه ماهه یاد گرفتم. ( باز به سازش اشاره می کند. ) این نت نداره. این و تنبور پنجه ای هستن. نت ندارن. همین جوری با پنجه یاد گرفتم. پدر جنگ جهانی دوم مرد، 1320. اون موقع من 11 سالم بود. ( می خندد. ) چهار سال بعد از پدرم چون علاقه داشتم رفتم یاد گرفتم.
شغل پدرتان چی بود؟
پدرم کشاورز بود. زندگی مون با کشاورزی تأمین می شد. برادرم که موند زیر آوار از من بزرگتر بود.
در تهران درآمدی که از ساز زدن داشتید به زندگی تان می رسید؟ ادامه مطلب ...