عطاری که بازیگر تئاتر است
اولین بار که در مورد مصاحبه و هدفم از این کار با او صحبت کردم، با سکوت نگاهم کرد. گفت:" زنگ بزنین یه روز اول وقت بیایین با هم گپ بزنیم." روز قرار دیر آمد. وقتی وارد شدم مشغول کاری بود. با دیدن من عذر خواست که قرار، پاک یادش رفته بوده است. گفت:" می خواین برین به کارای دیگه تون برسین تاما اینجا رومرتب کنیم." گفتم: امروز فقط برای این مصاحبه اومده م؛ کار دیگهای ندارم. چند لحظه ساکت نگاه کرد. بهانۀ دیگری نداشت.
کارتون چیه؟
عطاری.
چند ساله به این کار مشغولین؟
خودم 17 ساله.
چطور شد به این کارمشغول شدین؟
شغل پدری بوده. دلیل مهمش این بود ولی خودم ام دوست داشتم.
از کوچیکی پیش پدر بودین؟
آره، چارهای نداشتم.
چرا؟
من خودم کارم تئاتر بود. ازتئاترهم پول درنمی اومد. تنها کسی که قبول می کرد من 4، 5ساعت کار کنم پول دربیارم، بابام بود. تئاترهم که کلا" پولی درنمیآد ازش.
از چه سنی پیش پدر بودین؟
از 14، 15سالگی.
مگه تو اون سن تئاتر کارمی کردین؟
منظورم از 20،21 سالگیه.
چقدر حقوق می دادن؟
خیلی کم. (می خندد.) فکر کنم مثلا "اون موقع از400 شروع شد و به 200/1 هم رسید که من مستقل شدم.
زمان 200/1 چند سالتون بود؟
25، 26 سال. آخرای حضورمن بود. بعدش خودم مغازه گرفتم.
اینجا مغازۀ پدری نیست؟
نه، اینجا مغازۀ خودمه. ازاولشم خودم همه چیزشو درست کردم؛ از ریزش تا درشتش.
چقدرطول کشید؟
به نظرم واقعا"می تونم بگم 15سال طول کشید؛ چون من از 15سالگی زمزمه شوشروع کردم که خودم مغازه بزنم. الان 32 سالمه. (مشتری می آید و می پرسد:" روغن سیاهدونۀ خوب دارین؟ برای خانم دکتر...می خوام." میگوید:" ما با پرس گرم می گیریم اونا با پرس سرد." همکاری دارد که کمک می کند و ما ادامه می دهیم. همکارش شاید حدود بیست و چند سالی ازاو بزرگ تراست.)
و سرمایۀ مغازه؟
سرمایۀ مغازه ... واقعیتش اینه که وام گرفتم وقسط اون وام و هنوز دارم می دم. البته اگه پدرم نبود اون وام ونمی دادن؛ چون سند و ضامن می خوان.
وام چقدره که هنوز مونده؟
دوروبر صد تومن. بله. سه ساله الان؛ 6 یا7 ماهش مونده.
مغازه رو از چه سالی گرفتین؟
از94 .
از پدر جدا شدین، مشکلی نداشتن؟
پدر، نه. پدر تو بازاره؛ خودش گلیم خودش و می کشه بیرون. (مکث می کند.) چرا خب، ترجیحش این بود که پیش اش بمونم ولی من یه خرده بلندپروازم احتمالا".
راضی هستین؟
آره. (خیلی مطمئن است.) به نظرم آدما ازشرایطی که توشن راضین؛ چون اگه راضی نباشن عوضش می کنن.
فکر می کنین همه می تونن شرایط شون وعوض کنن؟
چرا که نه؟! تهش مرگه دیگه. می شه به نظرم. برای خانوما توفرهنگ ما خیلی تعریف نشده؛ اون م برمی گرده به سنت و تو قانون که از زن حمایت می شه یا مرد. شاید زن نتونه عوض کنه یا وقتی بتونه عوض کنه که دیگه خشابش خالیه. به نظرم همه چی ریشه توی دریافتای خودمون از زندگی داره؛ مثلا"یکی فکر می کنه صد بارخوندن یه دعا تو روز اثر داره ولی به نظر من اگه به معنی اون دعا فکر کنه بهترازصد بار خوندنه. تو کار ما خانوما می تونن وارد شن.
چقدر درس خوندین؟
شاید باورتون نشه! دو واحد مونده بود درسم تموم بشه، ول کردم. به خاطردعوا با رئیس دانشگاه و یکی از استادا. بد برخوردکردن؛ من م دیدم مدرک اون دانشگاه با امضای چنین رئیسی برام معنی نداره. ول کردم.
تئاتر رو ول کردین؟
ادامه دادم. من تئاتر رو هیچ وقت به خاطر پول بازی نکردم.
چطوری ادامه دادین؟
این طوری که وقتی پول درآوردم و دغدغۀ مالی نداشتم، اون موقع تونستم اگه دوزار هنر تو وجودمه، بروزش بدم؛ یعنی همیشه دغدغدۀ مالی جلوم و می گرفت ولی از وقتی این مغازه رو زدم دیگه همه چی خوب شد؛ حتی تئاتر رو تو سطح حرفه ای ادامه دادم. قبلش شاید با گروههای کوچیک کارمی کردم ولی حالا حرفه ای کارمی کنم.
چندتا تئاتر کار کردین؟
9 تا تئاتر کار کرده م با خیلیا. (همکارش می گوید:" بگو توفیلم م بازی کردی.") سه تا فیلم سینمایی بازی کرده م. یکی ش توگروه هنر و تجربه اکران شده که نقش اولش بودم.؛ دوتای دیگه هنوزاکران نشده.
دوست داشتین کار دیگه ای می کردین؟
آره. بازیگری تئاتر.
اون که هستین؟
نه تمام وقت. مسئله اینه که شما وقتی توی یه خونوادۀ متوسط رو به پایین به دنیا می یای یه جاهایی نمی تونی کارایی و که می خوای، بکنی. اگه بخوای طبقۀ اجتماعی و فرهنگی تو بیاری بالا باید هزینه بدی.
یه نکته بگم، کاسبی مثل ماهیگیری می مونه. باید بشینی دل تو بدی به دریا و این قدرشجاع باشی که وقتی ماهی نگرفتی، می ری خونه حالت خوب باشه. (مثل فروشندههای 50،60 ساله از کاسبی حرف می زند.)
کاسب چطوری ماهیگیری کنه و مشتری از خیابون بیاره تو مغازه؟
کاسبی یه جیبش سوده یه جیبش ضرر. منظورم اینه که ما اینجا نشستیم قلابمون م همین جنساییه که پهن کردیم؛ همین. مشتری می –یاد وقتی بدونه شما عطاری هستین.
عطاری که زیاده؟
ولی اینکه چه جنسی روبه کی بدی مهمه. اینکه چه جنسی باشه. ما یه امنیتی رو به وجود آوردیم که مثلا" ازخودمون تجویز نمی کنیم.
(مشتری دیگری وارد می شود.نسخه را که می دهد با عجله می گوید:"ماشینم و دوبله گذاشته م. می شه زودتر نسخۀ من و بپیچین؟!" هر دو به سرعت درعطاری می چرخند تا داروها را پیدا کنند و روی پیشخوان بچینند.)
مشتری هایی که نسخۀ پزشک می یارن زیاد دارین؟
آره. روحساب اطمینانه که می فرستن پیش ما. دکترایی می شناسم 30 ساله با داروهای گیاهی سنتی کار می کنن؛ یعنی سوادش و دارن که چه پوستی، چه مزاجی داره؛ چی باید بخوره چی نخوره.
اطلاعات تون درمورد داروهای گیاهی رو فقط از پدرتون گرفتین؟
من، هم تو مغازۀ پدرم تجربی یاد گرفتم، هم کتابایی که از روی نسخه هایی که عطاری های قدیمی می دادن، نوشته شده خونده م. از پدرم بیشتر یاد گرفتم. پدرم هم از پدرش یاد گرفته.
یعنی پدر بزرگ تون هم عطاری داشتن؟
بله. ازسال 1330 عطاری داشته تو همین تهرون.
چقدر درآمد دارین؟
4،5 تومن.
بالا پایین نداره؟
چرا. پایین می ره، بالا نمی ره جدیدا". درآمد خالصمون بعد از کرایه، 3،4 تومن می مونه.
کی ازدواج کردین؟
یک سال و نیمه ازدواج کرده م.
می خواین بچه دار بشین؟
آره. به خاطر اینکه به نظر من یه وظیفه س که خونواده به شما تحمیل می کنه.
تحمیل خونواده؟ منظورتون چیه؟
واقعیتش اینه که جبر جامعه آدما رو برده به یه سمتی که بچه دارشدن یه توانایی به حساب می یاد تو جامعۀ ما.
چه موقع احساس شادی می کنین؟
من واقعا"اون موقعی که سرتمرین تئاترم احساس شادی می کنم یا اون موقعی که احساس می کنم خونواده م تو امنیتن. این خیلی شادی می یاره برام.
یه ساله ازدواج کردین؛ منظورتون خونوادۀ پدریتونه؟
کلا" خونوادۀ پدری وهمین خونواده ای که الان دارم.
خونه مال خودتونه؟
نه.
چقدراجاره می دین؟چند متریه؟
100 تومن پیش دادم با 500 تومن. 70 متریه.
چه تفریحی دارین؟
من تئاتر می بینم. همۀ تئاترا رو می بینم؛ همۀ فیلم های روپرده رو میبینم. اگه تفریح بخوای حساب کنی، فیلمای خارجی توخونه دیدنه. فوقالعاده س.
دوست داشتین زندگیتون چه جوری باشه؟
دوست داشتم صبح تا شب یا سرتمرین تئاتر باشم یا سر فیلمبرداری.
سفرنمی رین همسرتون چیزی نمی گن؟
چرا اذیت می شه ولی به خاطر هدفمون، اونم تحمل می کنه. شاید به خاطر اینکه همۀ انرژیم و به غیر از اینجا می ذارم برا همسرم. واقعا" می ذارم. مرد متعهدی هستم. واقعا" هستم. دیدم به زن فرق می کنه با دیدی که درجامعه هست.
برای همسرتون چکارمی کنین مثلا"؟
ببین! من یا سرتمرین تئاترم یا مغازه م یا خونه پیش زنم؛ یعنی حالت چهارمی نداره زندگی من؛ مثلا" مردایی و دیده م که مسافرت مجردی می رن بعد از ازدواج شون. ولی دید من اینه؛ همون طوری که یه دختر بعد از ازدواجش می شه زنِ یه خونه، مرد هم می شه مرد یه خونه با جایگاه مشخص توزندگی؛ یعنی مثلا" تو جامعه می گن آشپزی کار زنه ولی به نظر من اصلا" نیس. این عشق یه زن و نشون می ده که غذا می پزه؛ چون از نظرمن آشپزی یه هنر بینظیره؛ چون زن عشقش و می ذاره تو قابلمه. اینه به نظرمن.
توزندگی چیزی هست ازش بترسین؟
آره. مرگ پدر و مادرم. خیلی میترسم.
وابسته هستین؟
از نظراجتماعی اصلا" وابسته نیستم؛ درآمد، کار، زندگی؛ ولی از نظرعاطفی وابسته هستم. کلا" هم احساسی هستم ولی می تونم شرایط سخت و مدیریت کنم.
چطوری؟
هر شرایطی که به یه موقعیتی نازل می شه به نظرمن دو وجهی یه؛ یعنی کسی که تا بازار بار می بره وکار یدی داره، شاید خیلی آدم محرومی به نظر بیاد ولی به نظر من اون رنجی که می کشه باعث می شه لایه های انسانی وجودش شکوفا بشه؛ یعنی رنج بیشتر مساوی عیار بیشتره برای آدما. هر کسی عرق بیشتری می ریزه درکنار اندیشه و فکر که هیچ ربطی هم به سواد نداره و به شعور و دریافت اجتماعی برمی گرده به نظر من، انسان مقتدری می تونه بشه. این و از تو تئاتر یاد گرفتم که تمرین وتفکر بیشتر باعث می شه شما روی صحنه معجزه کنی.
نکته ای هست که نگفته باشین؟
ما شغل پدری مون عطاریه. روح عطاری با زیاد شدن عطاریا، از بین رفتن اعتماد مردم با پولِ اضافه گرفتن ازمردم و فروختن قرصای غیر مجاز، به خطر افتاده. واقعا" باید فراتر از شعارهایی که می دن یه نظارتی بکنن.
تاریخ و محل چاپ : 15 اردیبهشت ماه سال 1397 در صفحۀ " آدم ها "، روزنامۀ همشهری