فروشندۀ" نایلون جات"!
از شیشۀ ویترین مغازه اش دیدم که دو نفر در کنارش نشسته اند وبا او صحبت می کنند. چند دقیقه ای در کوچه بالا و پایین رفتم تا تنها شود. فایدهای نداشت. به خودم گفتم می روم و صحبت می کنم. حداکثر اینکه بگوید...
***
تا سلام کردم و گفتم که می خواهم با شما در مورد کار و زندگی تان حرف بزنم، نفر وسطی از جایش بلند شد تا برود. هنوز داشتم در مورد کارم توضیح می دادم و منتظر جوابش بودم که نفر سومی با اشاره به صندلی ای که خالی شده بود گفت:" بیایین اینجا بشینین." وسایل کارم را درآوردم و مشغول شدم.
چی می فروشین؟
نایلون فروشم. نایلون جات.
با نگاه به اجناس مغازهاش پرسیدم : دیگه چه چیزایی دارین؟
نایلون جات دیگه. چیزی که از مجموعه خانوادۀ نایلون باشه.
مثل؟
ظروف یه بار مصرف، پلاستیک جات، نایلون جات.
( خنده ام گرفته بود. انگار اصلا" دوست نداشت حرف بزند. به روی خودم نیاوردم.)
چند ساله به این کار مشغولین؟
حدود 30 سال می شه.
چطور شد به این کار مشغول شدین؟
از بد حادثه.
( شاید به همین دلیل زیاد میلی به صحبت ندارد. تلفنش زنگ می خورد. با فراغ بال جواب می دهد. اصلا" نگران وقت من نیست!)
چطور؟
فارغ التحصیل رشتۀ شیمی هستم. وارد کار نایلون شدم و تولیدی ام چون اقتصاد تولید نبود ضرر کردم.
چی تولید می کردین؟
همین نایلون جات.
ولی تو همین کار موندین؟
خرید و فروش نایلونه دیگه. تو این کار 10 تا 20 تا آشنا پیدا کرده بودم. مجبور شدم تو همین بمونم. تولیدو جمِش کردم.
مدرک تون مهندسی شیمیه؟
بله.
چرا تو رشته تون کار نکردین؟
بنا به شرایط اجتماعی حاکم بعد از 60 که اوضاع اجتماعی به هم ریخت کارایی می تونستی انجام بدی که باید یا آشنا داشته باشی یا سرمایه.
دوست داشتین رشتۀ شیمی رو ادامه بدین؟
نه. بیشتر من به اقتصاد، ادبیات و جامعه شناسی علاقه مند بودم.
( با تعجب به او نگاه می کنم. به اقتصاد، ادبیات و جامعه شناسی علاقه مند بوده ولی مهندسی شیمی خوانده، تولید نایلون جات را شروع کرده و حالا فروشندۀ انواع نایلون است!)
پس چرا شیمی خوندین؟
دیگه اونو قبول شدم. دوباره می خواستم کنکور بدم که نشد. اون موقع فکر می کردم که از طریق رشته های علوم اجتماعی بهتر می شه برای راهگشایی از بن بست و عقب موندگی که جامعه کاری کرد.
چه سالی بود؟
51 رفتم دانشگاه.
اهل کجا هستین؟
شمرون. چای می خورین؟
( می گویم نه و تشکر می کنم. کیسه ای پر از آب نبات جلویم روی میز می گذارد:" پس آب نبات بخورین." یکی برمی دارم. یخ رابطه آب شده!)
کی ازدواج کردین؟
سال 64. اشتباه کردم.
چرا؟
اگه تکی بودم تو این محنت و بدبختی نمی افتادم.
(آرامشی که در گفتار و رفتار دارد اصلا" با این جواب جور درنمی آید. تعجب را در نگاهم می بیند. تا می خواهم چیزی بگویم یک مشتری وارد می شود. لهجۀ مشتری می گوید که اهل شمال کشور است. جنس را به مشتری می دهد و با مهربانی و خوشرویی می پرسد: " اهل کدوم قسمت شمال هستین؟ "
مشتری که می رود رو به من می کند و قبل از اینکه بتوانم چیزی بگویم در جواب تعجبی که در چشمانم دیده است، حرف هایش را ادامه می دهد)
من به تساوی مطلق زن و مرد اعتقاد دارم. از اون نظر مشکلی ندارم ولی منظورم اینه که اگه تک بودم شاید سازگاری بیشتری با شرایطم پیدا می کردم.
ادامه مطلب ...