پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

پشت چهره ها

گفت و گو با مردم کوچه و خیابان

به کارهای خدماتی خیلی علاقه دارم


 

لطفا" با لبخند وارد شوید!


وقتی وارد مغازۀ کوچکش شدم خودش پشت کامپیوتر نشسته بود و کارگرش مشغول چیدن دو میز و چند صندلی­ بود. منظورم را که گفتم هیچ واکنشی در چهره­ اش ندیدم. چشم­ هایش با سکوت به من نگاه می­ کرد. چنان بی­ تفاوت به توضیحاتم گوش می­ داد که فقط منتظر بودم محترمانه عذرم را بخواهد.


برخلاف انتظار من  قبول کرد. فورا" کاغذهای یادداشت و خودکارم را درآوردم و رفتم پشت میزی که هنوز صندلی نداشت. به کارگرش گفت برایم صندلی بگذارد و خودش بخاری گازی را نزدیک میز کشید.

کارتون چیه؟

کارمون فعلا" کبابیه.

چطور شد به این کار مشغول شدین؟

از سال 90 به اصطلاح یه رستوران را اجاره کرده بودم تو بازار. شیش ماه هم هست که آمدم اینجا. اونجا خیلی ضرر کردم. اینجا جای کوچیک­ تر گرفتم. البته اونجا سه سالش خوب بود. دو سالش، دیگه بازار کساد شد و شروع به ضرر کردن کردم. چون تعداد کارگرمون زیاد بود.

چند تا کارگر داشتین؟

اونجا هفت تا مستقیم کار می­ کردن. ( ابهام را در نگاهم می­ بیند. خودش توضیح می ­دهد.) یعنی تمام وقت. چهار تا هم نیمه­ وقت.

در آن رستوران چند نوع غذا داشتین؟

14، 15 نوع غذا داشتیم.

اینجا چه غذاهایی دارین؟

بیشتر جوجه، کوبیده، چنجه.

 ( انگار حوصلۀ این سؤال و جواب­ها را نداشته باشد یک دفعه خودش شروع می­ کند به گفتن. ) من خودم ... بودم. بازنشسته شدم آمدم کار دیگه­ ای کردم که هم خودم بیکار نباشم هم چهار نفرم یه نونی ببرن. یه آشنایی جایی را داشت. همون رستوران پایین. با توجه به اینکه دوستام چندین ساله تو لواسان رستوران دارن و آشنایی به این کار داشتن، این کارو کردم. ولی نشد. آلوده هم شدم. چون بدهکار شدم مجبور شدم بمونم. والا سر موعدش تحویل می ­دادم.

رستوران را تحویل می­ دادین؟

آره دیگه. چون قدرت خرید مردم کم شده. بازارا هم خرابه.

پس رستوران­ های دیگه چه کار می­ کنن؟

اونا دو شیفتن. صبحانه، ناهار و شام می ­دن. شایدم ملک مال خودشون باشه. واسشون می ­صرفه.

اینجا را چقدر اجاره می­ دین؟

اجاره­ اش سنگینه. حدودا" 10 ملیون ماهی. پیش هم 70 ملیون دادم.

( خانمی وارد م ی­شود با کیسه ­ای گوشت در دستش. می ­پرسد :" چرخ گوشت دارین؟" به آرامی جواب می ­دهد:" الان دیگه جمع کردیم. مگه صبح زود بیایین." کبابی است ولی برای مردم  اگر صبح زود بیایند گوشت هم چرخ می­ کند.)

اجارۀ رستوران قبلی چقدر بود؟

260 ملیون داده بودم و 16 ملیون اجاره.

چند متر بود؟

حدودا" 200 متر.

چند سالتونه؟ چقدر درس خوندین؟

الان 57. لیسانس نظامی دارم.

حقوق بازنشستگی کافی نیست؟

چرا. بلاخره آدم ، بیکاری را من نم ی­تونستم تحمل کنم.

اهل کجا هستین؟

به دنیا آمدۀ تهرانم ولی اصلیت پدر و ماردم لرن.

بعد از بازنشستگی بلافاصله رفتین سراغ رستوران؟

اون 30 سالی که کار کردم کارش سنگین بود. استرس زیاد داشتم تو کار. می­ خواستم یه مدت استراحت کنم. ولی یه هفته هم نتونستم تحمل بیارم.

پس از اول می ­خواستین همین کارو بکنین؟

آره دیگه. کارهای خدماتی خیلی علاقه داشتم.

غذاهایی که اضافه می­ آد را چه کار می­ کنین؟

والا تقریبا" سعی می­ کنم برابر مصرف روزم غذا را تهیه کنم. بندرت پیش می­ آد که بمونه. ولی چون کبابیه فرداش می ­تونیم استفاده کنیم.

تو رستوران قبلی چطور؟

اونجا هم همین طور. چون مشخص بود چه تعداد غذا لازم داریم. یه موقع به تعطیلاتی می­ خوردیم چون بازار بود، همون شبونه می ­دادیم بچه­ ها درست می­ کردن می ­بردن پایین شهر پخش می­ کردن. غذای سالم بود. غذای روز مونده نبود. به خاطر تعطیلی اگه دو سه روز بود، همون شبونه پخش می ­کردیم.

( با اینکه جواب سؤال­ ها را می ­دهد ولی هنوز همان سکون و سکوت اولیه را در چهره دارد. انگار هیچ چیزی نمی­ تواند در او واکنشی ایجاد کند. آرام است ولی آرامش ندارد. نوعی گنگی در چشمان و بیشتر از آن در رفتارش دیده می­ شود.)

روی شیشۀ مغازه­ تان نوشته­ ای چسبانده ­اید که :" لطفا با لبخند وارد شوید." چرا؟

چون خودم معتقدم باید با مشتری خوب برخورد کرد. یه روز یه بنده خدایی این ورقه­ های تبلغاتی دستش بود آمد گفت:" بزنم روی شیشه؟" گفتم بزن.

پول گرفت؟

مبلغ ناچیزی.

یعنی فقط آمده بود که این ورقۀ تبلیغ را بفروشه؟

آره.

چقدر گرفت؟ کی بود؟

دو تومن. دو ماه پیش یه جوون دانشجو بود.

( فکر که می­ کنم یادم می ­آید که در کوچه این تبلیغ را روی ویترین مغازه­ های دیگر ندیده بودم. و اصلا" خواندن همین جمله روی شیشۀ ویترین این کبابی توجهم را جلب کرد.)

کی ازدواج کردین؟

سال 64.

چند تا بچه دارین؟ چند ساله هستن؟

دو تا دختر دارم. یکی­ شون 65 دنیا آمده. می­ شه چند؟ 31. یکی هم 25 سالشه.

چه کار می­ کنن؟

جفت­شون لیسانس گرفتن. یکی­ شون خانه ­داره الان. اون یکی هم لیسانس­ش و گرفته. برای فوق داره می­ خونه. رشتۀ مدیریت صنعتی.

چه موقعی احساس شادی دارین؟

الان دیگه ندارم.

قبلا" که احساس شادی داشتین؟ 

 

داشتم. الان چون یه مقدار بدهکاری دارم. من تمام زندگیم بچه­ هام هستن و گل و گیاه.

( شاید تمام سکون و سکوتی که از اول در چهره و رفتارش دیدم به همین مشکل بدهکاری برمی­ گردد.)

 حیاط خونه­ تون بزرگه؟

رو پشت بوم ­مون کاشتم.

چی کاشتین؟

انواع گل؛ شمعدونی، رز، کاکتوس، گل قاشقی، گل ساعت. بهار هم که می ­شه صیفی ­جات می­ کارم.

مگر مساحتش چقدره؟

250 متر پشت بومه. چون آپارتمانیه. تعداد واحدش کمه.

طبقۀ چندم هستین؟

دوم. دو طبقه هم بیشتر نیس.

آبیاری به ساختمان کاری نداره؟

همشون تو ظرفه. تو گلدونه. آب هم آخر شب می­ دم که خیلی کم مصرف بشه.

( حتی حالا هم که از گل و گیاه­های مورد علاقه­ اش حرف می ­زند که حتما" تأثیر خوبی در روح و روانش دارد هیچ شادی یا هیجانی در صدا ، چشم ­ها یا صورتش حس نمی­ کنم. آیا این همه به خاطر فشار بدهکاری است؟)

با اشاره به دیوار سبز رنگ روبروی مغازه ­اش می­ گوید:" 300 تومن دادم رنگش کردن اگر موندنی شدم روی دیوار گل بکارم توی گلدونایی که پیچ می­ شه به دیوار. یه سکو با نیمکت درست کردم برای پیرمرد پیرزن­ هایی که می­آن برای زیارت، نمی ­تونن راه برن چند دقیقه بشینن استراحت کنن.

چقدر درآمد دارین؟

اینجا 10 تا 15 ملیون ضرر می­ کنم.

تو همین شیش ماه؟

تو همین شیش ماه 90 ملیون کم آوردم. البته یه سری­ شو هم هزینه کردم.

هزینۀ چی؟

یه مقدار هزینۀ خود همین جا را کردم. یه سری هم وسایل خریدم.

خونه مال خودتونه؟

بله.

چند متره؟ چند ساله تو این خونه هستین؟

120 متره. حدودا" 15 ساله.

اینجا رو جمع کنین حقوق بازنشستگی براتون کافیه؟

نه اونکه کفاف نمی­ ده. دخترا وقتی می­ رن بلاخره تعدادشون بیشتر می­ شه برمی­ گردن.

اگر مجبور شدین مغازه رو جمع کنین چه کار می ­کنین؟

والا تصمیمی ندارم. اگر بتونم و توانایی­ شو داشته باشم می­ رم شهرستان.

توانایی از چه نظر؟

بتونم یه جایی را بگیرم با همین گل و گیاه خودمو مشغول کنم.

همسر و بچه ­ها هم مثل شما از گل و گیاه لذت می ­برند؟

بله. اونا هم به طبیعت علاقه دارن. ما حتی ببخشین آشغال غذا رو هم دور نمی ریزیم. یا خودم یا خانمم یا بچه ­ها شبا می ­بریم برای حیوونایی که تو جنگلن. خونه­ مون نزدیک جنگل لویزانه.

غیر از گل و گیاه دیگه چه تفریحاتی دارین؟

الان هیچی ندارم. من اهل مسافرت، تفریح و طبیعت هستم. قبلا" پرسیدین کی شادم من با اینا شادم. ولی الان یه مقدار فشار پولی ... تا وقتی که اینجا  راه بیفته هیچی ندارم.

زندگی خوب به نظر شما چه جور زندگیه؟

زندگی­ای که آرامش داشته باشم. من از کار لذت می­ برم. کار برام از تفریحم بهتره. اما وقتی کار سخت می ­شه زندگی هم سخت می­ شه.

از خدا چی می ­خواین؟

فقط آبرو.

چیزی هست که دوست داشته باشین بگین؟

یه چیزی می­ خواستم بگم یادم رفت...

( با اشاره به چای که کارگرش جلوی من گذاشته:)

 چای­تونو بخورین سرد نشه تا من یادم بیاد. می­ خواستم بگم من تو کاسبی می ­تونم درآمدم داشته باشم ولی اون کارو نمی ­کنم.

چه کاری؟

بهترین جنس رو می ­خرم. تازه می ­خرم. چیزی هم قاطیش نمی­ کنم. بعضی­ا به جای گوشت، سنگدون مرغ می ­ریزن قاطی می ­کنن. مرغای وازده ( مونده) که ارزون تره هم می­ خرن. ما این کارو نمی­ کنیم.

اون طوری کیفیت غذا پایین بیاد مشتری از دست نمی ­دن؟

اون محیطایی که کارگریه، دنبال قیمت پایین می­ گردن. ما به ضرر خودمون راضی هستیم به ضرر دیگرون راضی نیستیم.

چقدر بدهی دارین؟

حدودا" 150 ملیون.

چطوری می ­خواین پس بدین؟

بلاخره خدا بزرگه. من همیشه کارم به مو می ­رسه ولی پاره نمی ­شه.

تاریخ و محل چاپ : سوم دی ماه سال 1396 در صفحۀ " آدم ها " روزنامۀ همشهری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.